نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

پارسایی در ۵۰ ماهگی

ســـــــــــلام ســــــــــــــلام سلاااااااااااااام حال و احوالتون چطوریاست؟ می دونم که قرار بود با پست تولد پارسا توی مهد کودکش برگردم ولی اماااااااااان از این زمستونی که برای ما فقط سرماخوردگی و آنفولانزا و سردرد به همراه داشت یعنی هنوزم که هنوزه هر روز دارم با سردرد های سینوزیدی دست و پنجه نرم می کنم....فقط دارم دعا دعا می کنم که این زمستون پر از مریضی تموم بشه همین باعث شد که تنبل شدم و حس پشت کامپیوتر نشستن و عکس آپلود کردن ندارم حالا هم که اومدم اینجا دو دلیل داره: دلیل اول اینکه امروز ۲۲ بهمن ۹۲ مصادف شده با ۵۰ ماهگی پارسا یدونه مون دلیل دوم هم اینه که پارسا این روزها حسسسسسسسابی بلبل زبون شده و م...
22 بهمن 1392

مهد کـــــــــــودک و جایـــــــــــــــــــــــزه هاش

من و بابایی برای اینکه پارسا یدونه مون به محیط مهد علاقمند بشه و اونجا بمونه...علاوه بر دعا و نذر که در مرحله ی اول تلاشمون بود...به یه کار دیگه هم متوسل شدیم و اونم چیزی نبود جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــز ......................خرید جایــــــــــــــزه   توی اون سه چهار هفته ای که فکرمون درگیر  پارسا و مهد بردنش بود ...چپ و راست براش جایزه می خریدیم....هم ما و هم اعضای خانواده طوری که بعضی اوقات برای خرید جایزه به مشکل برمی خوردیم...آخه واقعاً چیزی نمونده بود که پارسا دلش بخواد و ما اونو براش به عنوان جایزه نخریده باشیم خلاصه ما هی جایزه می خریدیم و پارسا هم از اینکه هر روز یا یک ر...
9 آبان 1392

سلامی پر از دلتنگی

سلام سلام سلام سلام به روی ماه همگی ....خوبید مهربونا؟ دلم خیلی براتون تنگ شده بود با کلی تاخیر نماز و روزه هاتون قبول باشه..عیییییییییییییدتون هم مبارک  یه سلام هم به دفتر خاطرات گل پسرم باید بگم...راستش دلم برای اینجا نوشتن و از دردونه ام گفتن خیلی تنگ شده بود دلیل دیر اومدنمون هم اولش تنبلی و بی حالی ماه رمضون و روزه داری بود بعد هم به محض تموم شدن ماه رمضون مدت شارژ اینترنتمون تموم شده بود ....و تازه دو روزه که تمدیدش کردیم این بود که غیبتمون طولانی شده بود *************************************** خب حالا بفرمایید ادامه مطلب تا از این روزهامون براتون بگم: پ.ن :اسم دعایی که برای پارسا می...
2 شهريور 1392

یه پست پر گل و آخرین پست سال 91

  سلام به همه دوستای خوب و مهربون حال و احوالتون خوبه؟...خونه تکونی هاتون تموم شده ایشالله؟ خب خدا رو شکر ما هم به لطف خدا خوب خوبیم ...و با وجود اینکه به خاطر مریضیم کارهام عقب افتاده بود ولی با کمک های بی نهایت و دلسوزانه بابا مجتبی در عرض 2 روز کل خونه مثل یه دسته گل شد خیلی خیلی از بابا مجتبی مهربون ممنونم که واسه اینکه من خیالم راحت بشه و دیگه نگران گردگیری  نباشم ، شدیداً کمکم کرد تا خونه زودتر تمیز بشه ******************* خب بالاخره به روز های آخر سال 91 رسیدیم.... فقط 2 روز دیگه مونده تا عید نوروز ... دیگه میشه بوی بهار رو توی کوچه و ...
28 اسفند 1391

اولین روز از 40 ماهگی پارسایی

  سلام سلام سلام دیروز من و پارسا بعد از تقریباً یک هفته خونه نشینی (به خاطر مریضی من ) بالاخره از خونه رفتیم بیرون آخه شام می خواستیم خونه دایی جون محمد بریم ... واسه همین ساعت چهار و نیم بعد از ظهر بعد از اینکه شازده پسر از خواب ناز بیدار شد لباسش رو پوشیدم و رفتیم سمت خونه دایی جون اینا هوا هم عاااااااااااااالیه عالی بود...قشنگ میشد بوی بهار رو حس کرد آخ که چه لذتی بردم از هوای خوب بیرون...دلم لک زده بود واسه بیرون رفتن... بین راه به بابایی گفتم حالا که انقدر هوا خوبه بهتر نیست اول ببرمش پارک نزدیک خونه متین اینا...بابایی هم گفت : آره ببرش ...بذار هوا بخوره بچه ام...خسته شد از ...
24 اسفند 1391

پارسایی در نیمه اول اسفند 91

سلااااااااااااااااااااااااام به روی ماه تموم دوستای  گل و گلابمون حال و احوالتون خوبه؟ ............... دماغتون چاقه؟ ................ خدا رو شکر ما هم خوب خوبیم و بعد از 10 روز بی اینترنتی بالاخره اینترنتمون وصل شد توی این مدت به این نتیجه رسیدم که این تنبلی من و دیر به دیر آپ کردن وبلاگ پارسا یدونه خیلی هم بد نبود چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خب معلومه دیگه شدیداً اعتیادم به اینترنت کم شده وگرنه توی این دو هفته خیییییییییییلی بهم فشار میومد و در واقع دیوونه می شدم ولی خدایی هیچ حس بدی بهم دست نداده بود و فقط دلتنگ شما دوستای خوبم بودم خب حالا یه کم از اوضاع و احوالمون بگم: توی این مدتی که نبودیم ...
20 اسفند 1391

یه بازی شیرین :چرا وبلاگم رو دوست دارم؟

    سلام به دوستای گلم امروز اومدم تا از یه مسابقه که نه .... از یه بازی شیرین نی نی وبلاگی براتون بگم خیلی وقته که وقتی به وب بعضی از دوستام میرفتم می دیدم یه پست نوشتن در مورد اینکه: چرا وبلاگم رو دوست دارم؟ و اونطور که متوجه شدم معلوم نبود که شروع کننده این زنجیره کی بوده ولی هر کسی که بود کار قشنگ و جذابی رو شروع کرد حالا من هم توسط دوست عزیزم مامانی درسا جون   که جزو اولین دوستان نی نی وبلاگیمه به این بازی قشنگ دعوت شدم ممنونم مژگان جون که منو وارد این بازی شیرین کردی ***************************** و اما بالاخره .... چرا وبلاگم رو دو...
6 اسفند 1391

پارسایی و نمایشگاه کتاب

پنجشنبه گذشته یعنی 19 بهمن 91 ،من و بابایی و پارسایی رفتیم به نمایشگاه کتابی که توی شهرمون برگزار شده بود اونجا پارسا کلی کیف کرد و حسابی بهش خوش گذشت... مخصوصاً وقتی من و بابایی کلی کتاب شعر و رنگ آمیزی براش خریدیم خیلی خیلی خوشحال بود چند تا عکس ازش گرفته بودم که توی ادامه مطلب براتون میذارم پس بفرمایید ادامه مطلب: همون طور که از عکس معلومه اینجا غرفه کودکانه...یعنی اگه دست پارسا بود تمااااااااااااااااااام کتابها رو یکجا می خواست بعد از خرید هم به زور از این غرفه دل کند و اومد بیرون    اینجا دید من و...
26 بهمن 1391

عکسهایی از این روزهای پـــارســا یــدونـــه

  سلام .... سلام .... صد تا سلام حال و احوالتون خوبههههههههه؟.... خدا روشکر ما هم خوبیم....حال پارسایی هم خدا رو شکر خوب خوب شده ******************* اولش باید یه معذرت خواهی از همتون بکنم راستش شرمنده شما دوستای خوبم هستم که به خاطر رمز دار شدن وبلاگ کارتون سخت شده..... ولی با این حال بازم میاید پیشمون و تنهامون نمیذارید و محبتتون رو از ما دریغ نمی کنید ******************* یک سری از عکسهای پارسا رو که همین دو هفته اخیر ازش گرفتم ، توی ادامه مطلب گذاشتم ... اگه دوست دارید عکس ها رو ببینید ، بفرمایید ادامه مطلب:   ...
19 دی 1391