پسر کوچولوی آسیب دیده ی من
این مطلبی که الان دارم اینجا می نویسم اصلاً اصلاً واسم خوشایند نیست ولی فقط واسه اینکه همیشه یادم باشه که شاکر خدای مهربون باشم ...این مطلب رو می نویسم پس اگه طاقتشو دارید با من به ادامه مطلب بیاید: شنبه غروب بود... من داشتم با دستوری که از وبلاگ خوب آشپزی مامان ها یاد گرفته بودم کاپ کیک کاکایویی درست می کردم کلی ذوق داشتم... ********************************** پارسا هم مشغول خمیر بازی بود و یه خرگوش خوشگل هم درست کرده بود ساعت 9و نیم شب شده بود و کاپ کیک های من توی فر دیگه آماده شده بود و تازه فر رو خاموش کرده بودم...بابایی هم هنوز سرکار بود و نیومده بود تازه ر...