گشت و گذار نوروزی (1)
سلام خدمت همه دوستان خوب و با صفا
ما دوباره اومدیم تا بقیه خاطرات نوروزی مون رو توی این دفتر خاطرات ثبت کنیم...می دونیم که دیگه دیر شده ولی مهم اینه که برامون یادگاری بمونه و بعد ها بدونیم چه ها کردیم و کجاها رفتیم
اول فروردین:
اون روز به عید دیدنی رفتن خونه عمه جون ها و عمو جون گذشت و خیلی هم بهمون خوش گذشت مخصوصاً به پارسا
****************************
دوم فروردین:
صبح روز دوم به همراه دایی جون محمد اینا رفتیم سنگده( روستای ییلاقی و با صفا )
چون همه با هم توی یک ماشین بودیم به پارسا خیلی خیلی خوش گذشت و کیف کرد
قبل از ظهر رسیدیم سنگده و نهار رو روبراه کردیم و خوردیم
بعد از نهار دایی جون و زندایی خمیر برای نون آماده کردند و بعد از ظهر روی آتیش نون لواش پختند که خوردن اون نون داغ و آتیشی از هر چی غذای خوشمزه لذت بخش تر بود
بعد من و بابا مجتبی و پارسا به همراه سوده و متین رفتیم پیاده روی و کلی عکس گرفتیم و گفتیم و خندیدیم
****************************
سوم فروردین:
صبح روز سوم هم بعد از خوردن صبحانه رفتیم تپه نوردی که خیلی چسبید و کلی انرژی گرفتیم
بعد از ظهر زندایی آش رشته برامون پخت که دم غروب توی هوای سرد سنگده خوردنش خیلی چسبید
****************************
چهارم فروردین:
روز چهارم چون قصد برگشت به طرف ساری رو داشتیم نهار رو زودتر آماده کردیم و خوردیم و ساعت 3:30 حر کت کردیم به سمت ساری...چون آخرین روز تعطیلی بود اگر دیرتر حرکت می کردیم به ترافیک سنگینی بر می خوردیم
این بود خاطره 4 روز اول عیدمون....
حالا برای دیدن عکسهای این 4 روز بفرمایید ادامه مطلب:
این عکس رو قبل از حرکت به سنگده گرفتم...اینها خوراکی هایی بود که داشتیم با خودمون می بردیم سنگده
****************************
این همون نون لواشیه که دایی جون و زندایی روی آتیش پختند ...البته اینها رو کوچولو پختند مخصوص پارسا و متین
****************************
اینم درخت شکوفه زده ...توی هوای سرد اونجا همین انقدر شکوفه هم جای شکر داره
****************************
این گلها رو قبل از عید من و بابایی و پارسایی کاشتیم...ببینید چه خوشگل شدن...کلی ذوق کردیم وقتی رشد و باز شدنشون رو دیدیم...
****************************
****************************
اینم که میشناسید دیگهههههههههه...نفس زهرا و مجتبی
صبحی که داشتیم میرفتیم تپه نوردی این عکس رو گرفتم
****************************
متین و پارسا
****************************
****************************
این عکس رو هم صبح روز چهارم گرفتم... راستش قبلش پارسا مدام داشت توی خواب می خندید حتی بعضی از خنده هاش انقدر از ته دل و قشنگ بود که صدا هم داشت ولی همین که دوربین آوردم هر چی منتظر موندم دیگه نخندید و واسه اینکه معلوم نشه ضایع شدم همین جوری یه عکس ازش گرفتم
کلاً بچه ها موقع عکس گرفتن باید ضد حال بزنن....حتی اگه خواب باشن
****************************
بعد از ظهر روز چهارم ، بعد از اینکه رسیدیم ساری و جابجا شدیم ..... شروع کردم به پختن یه کمی حلوا برای شب اول فاطمیه...بعد از اینکه حلوا پخت و بین اهالی آپارتمان تقسیم کردیم .... رفتم سر نماز و کلللللللللللللللللی گریه کردم آخه اون شب دلم خیلی گرفته بود...دلم بد جوری هوای زیارت کرده بود
****************************
بفرمایید حلوا
****************************
این عکسها رو از هفت سین های خوشگل شهرمون گرفتم
****************************
پارسایی کنار هفت سین شهر
****************************
اینجا پارسا مثلاً داره قفل این صندوقچه رو باز می کنه
****************************
****************************
این هم ماهی قرمز بززززززززززززززرگ هفت سین شهر
****************************
اینم یه میدون دیگه و یه هفت سین دیگه ست
ممنون از نگاه قشنگتون
" ٤ اردیبهشت 92 "