نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

یک شب دلنشین و زیبا

1392/2/23 3:01
نویسنده : مام پارسا
927 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااااااااااااااااااام

پارسایی

یکی از شبهای بهاری که بابایی تا دیر وقت سر کار بود..... دلم خییییییییلی گرفته بود...هر کاری هم می کردم تا حالم خوب بشه فایده ای نداشت

تا اینکه بابایی ساعت 10 شب از سرکار اومد خونه

وقتی دید که دلم گرفته ست پیشنهاد داد تا شاممون رو بگیریم و بریم بیرون

منم از خدا خواسسسسسسسستهمژه

فوری بساط شاممون که اتفاقاً آش هم بود رو جمع کردم و رفتیم سمت تکیه پهنه کلا (به پیشنهاد مامان دل گرفته)

هوا هم سرد بود و هم بهاری آخه اوایل بهار یعنی 16 فروردین بود

به محض رسیدن به محل مورد نظر.... چون از گرسنگی داشتیم هلاک می شدیم فوری توی ماشین نشستیم و آش داغ رو در حالی که شیشه های ماشین رو پایین آورده بودیم تا یخ بزنیم نوش جان کردیم

بعد رفتیم زیارت...

خیلی حال و هوای خوبی بهم دست داد

یه کمی اونجا نشستیم و دعا کردیم ...

اون وقت شب تکیه خیلی خلوت بود و اون سکوت و آرامشش به آدم حس خیلی خوبی میداد 

بعد طبق عادت همیشگی مون رفتیم سمت مغازه های اسباب بازی فروشی....واسه دردونه اسباب بازی خریدیم

و بعد ساعت 12:30 شب به سمت خونه برگشتیم

اون شب خیلی به هممون خوش گذشت

از بابایی مهربون هم خیلی خیلی ممنونم که با وجود اون همه خستگیش اون وقت شب ما رو برد بیرون تا هوامون عوض بشه

بابایی خییییییلی دوستت داریم

حالا بفرمایید ادامه مطلب:

اینجا توی ماشینه....بعد از خوردن شام داشتیم چای داغ می خوردیم ....

که من چند تا عکس از این صحنه ها گرفتم

پارسایی

*****************************

 پارسایی در حال شیطنت و ورجه و وورجه

پارسایی

***************************** 

 به چه می اندیشی کودکم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پارسایی 

***************************** 

 زحمت گرفتن این عکسهای داخل تکیه رو بابایی کشید...چون پسرم دیگه مرد شد و با بابا میره قسمت مردونه واسه زیارت

پارسایی 

***************************** 

 به به پسرک منبر نشین من....( بابایی چه گل پسرشو بالا بالاها میذاره)از خود راضی

پارسایی

 

***************************** 

 فدای تسبیح دست گرفتنت بشم مـــــــــــــــــــــــــــــــن

زیازتت قبول باشه ملوسکم

پارسایی

 

***************************** 

پارسایی

 

*****************************

 

اینم نمایی از تکیه پهنه کلا...البته به خاطر تاریکی شب بد افتاده 

پارسایی

 

*****************************

 

 اینجام موقع برگشت به خونه ست و پارسایی به خاطر اسباب بازیهایی که خریده شدییییییییییییداً شاد و شنگوله و مدام ادا و اطوار از خودش در میاورد

پارسایی

 

*****************************

 

 اینم عکس تراکتور پارسایی که به دستور خودش این عکس رو گرفتم

پارسایی

بای بای بای بای بای بای بای بای

" ٢٣ اردیبهشت 92 "

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

محدثه
24 اردیبهشت 92 7:40
سلام، زیارتتون قبول... خدایاااااااااااااااااا تکیه پهنه کلا من عاشق اونجام، شاید تنها جایی باشه که خیلی بهم آرامش میده
وااااااااااااااااای چه شوهر خوبی!! چه بابایی خوبی!! البته اگه اینجا رو میخونه بهش بگو دور بر نداره
آش هم نوش جان ...
انشاالله سفر مکه و کربلا ....



سلام عزیزم...ممنونم مهربونم
خود منم اونجا رو خیلی دوست دارم...مخصوصاً وقتایی که دلم گرفته
آره بخدا...مجتبی ماهه ... ماه
مثل اون پیدا نمیشه...هیچ وقت به من نه نمیگه...حتی اگر خیلی خسته باشه
همیـــــــــــــــن
ممنونم عزیزم...ایشالله با همدیگه
مامي كيانا
24 اردیبهشت 92 9:33
زيارت قبول
آش داغ واقعا ميچسبه
ميخوام بگم هوس كردم ميترسم فكرهاي بد بكني
زهرا جونم قربونت برم چقدر تو جديدا دل نازك شدي قبلا اينقدر زود زود دلت نميگرفت؟


ممنونم عزیزم
آی آی باز تو هوس یه خوردنی کردی...پس واقعاً خبر مبره..ای ناقلا
فدات بشم مونا جونم...چه می دونم والله...انگار هر چی می گذره بدتر میشم
مامي كيانا
24 اردیبهشت 92 9:36
تو زواری!پسر! اومدي زيارت يا كه اسباب بازي فروشي!!!!
اسباب بازيهاي جديد هم مباركت باشه گلم


چی کار کنم خاله جون
من چون اونجا خاطره اسباب بازی خریدن زیاد دارم...واسه همین اونجا که میرم تمام فکرم به خرید اسباب بازیه
ممنون خاله جونی
مامي كيانا
25 اردیبهشت 92 9:18
ما آپييم


الان میایممممممممممممممممممم
علامه کوچولو
26 اردیبهشت 92 19:14
از رسول اکرم(ص) روایت شده که فرمودند:

” از نخستین شب جمعه ی ماه رجب غفلت نکنید

چه آن شب را ملائکه “شب رغائب” نامند

و آنچنان است که چون ثلث شب بگذرد

در آسمانها و زمین ملکی باقی نمی ماند مگر اینکه

درکعبه و حول آن جمع می شوند

و خداوند به آنها خطاب فرموده ، گوید:

ای ملائکه ی من ! هرچه میخواهید از من بخواهید …

آنها گویند : پروردگارا !، حاجت ما این است

که روزه داران ماه رجب را بیامرزی .

خدای تبارک و تعالی فرماید : چنین کردم

و مناسبتر آن است که هرکس این خبر را بشنود

در این شب بر ملائکه درود بسیار بفرستد

اَللُمّ عَجِّلِ لِوَلیِکَ اُلفَرَج . ما رو هم از دعای خیر خودتون محروم نفرماییدالتماس دعا


ممنونم عزیزم...محتاجیم به دعا
مامي كيانا
29 اردیبهشت 92 9:22
كجاييي باز شارژ اينترنتتو تموم كردي شيطووون


نه قربونت برم
کمبود وقت داشتم برای نت اومدن
مونا
30 اردیبهشت 92 10:53
کجایی


همین جاااااااااااااااام
علامه کوچولو
2 خرداد 92 18:47
از پيامبراكرم (ص) نقل شده است كه فرمودند: «اگر قرار بود براي غير خدا سجده كرد فرمان مي دادم زنان بر شوهرانشان سجده كنند»
روز همسر گرامیتون وعیدتون مبارک


وای چه جالب...اینو تا حالا نشنیده بودم
ممنونم ازت مهربونم
عید شما هم مبارک
زهرا(✿◠‿◠)
5 خرداد 92 10:35
اول :سلااااااااااااااااااام
دوم : شـــــــــــرمنده(از نوع خیلی زیادش!!!!)


سلاااااااام به روی ماهت عزیزم
دشمنت شرمنده ...این چه حرفیه...فقط قول بده دیگه زودتر بیای پیشمون
زهرا(✿◠‿◠)
5 خرداد 92 10:38
قوربون چال دوطرفه ی پارسایی برم من
چه ذوقی کرده واسه تراکتورش!!!
می بینم که ازون چرخی هام گرفتین واسش!
لوس میشه هااااااااا!!!
محمد صادق که دیگه ازون چرخها استفاده ی دیگه میکنه!!!!
هر چی بالا مالاها باشه!!!!!باهاش میندازه پایین!!


خدا نکنه خاله جونی
آره واقعاً تا برسیم خونه محو تماشای تراکتورش بود
آره ...راستش با اینکه این چرخی ها هیچ ربطی به سنش نداشت ولی چون خیلی دوست داشت واسه خاطر دلش گرفتیم
ای محمد صادق زرنـــــــــگ و شیطون...خبرتو دارم خاله که چقدر وروجکی
زهرا(✿◠‿◠)
5 خرداد 92 10:38
زیارتت قبول خوشگلم...
چه بامزه اون بالا نشستی و داری پاهات و تاب میدی!!!!


ممنون خاله جونی
آره هاااااا...پا تب دادن رو خوب اومدی
زهرا(✿◠‿◠)
5 خرداد 92 10:40
به چی می اندیشی کودکم و .....خیلی خوب اومدی زهرا....


3 تایی نشسته بودین عقب ...واسه شام و چایی؟
چه خووووووووب!


قربون دوست خوش ذوقم برم
آره سه تایی با هم نشستیم عقب و شام خوردیم...مررررررسی مهربون با دقتم
مامان پانیذ
6 تیر 92 21:31
زیارت قبول....پسرت هم مثل خودت دردری شده از بیرون بودن لذت میبره.....یعنی یه روز پانیذ اینقدری میشه؟


ممنونم عزیزم...آره بابا ..اون از من هم بدتره
ایششششششششششششششششالله...انقدر زود می گذره که بعد که بزرگ بشه دلت واسه کوچیکی هاش تنگ میشه