پارسایی در محرم 92
سلام سلام سلاااااااااااااام
ما بعد از مدتهاااااااا دوباره برگشتیم....گاوی گوسفندی شتری چیزی نمی خواید برای ما سر ببرید؟....مرغ هم نبود؟
یعنی الان خودمم باورم نمیشه که اومدم ها...فقط به روی خودم نمیارم
این دیر اومدن های ما دلیلی جز تنبلی من نداره...فقط یه دلیل کوچولو دیگه هم داره...
اونم اینه که من وقتی می خوام پست بذارم تمام سعی ام رو می کنم تا کامل و پر عکس و پر و پیمون باشه .....واسه همین خیلی وقتم رو می گیره
همین باعث میشه که دفعه بعد همش پشت میندازم و نمیام اینجا
امروز تصمیم گرفتم از این به بعد زود به زود وبلاگ رو به روز کنم...حتی فقط با یه پست چند خطی....حتی بدون عکس....
به نظرم این خیلی بهتر از اصلاً نیومدنه...چون مهم ثبت خاطره ست دیگه..... نظرتون ؟؟؟؟
خب حالا بریم سر موضوع این پست که مربوط به محرم امسال هست
پارسایی امسال محرم رو از سال قبل بهتر و بیشتر درک کرد...اسم امام شهیدمون رو می دونست و در کنارش اسم بچه ها و همراهانش رو هم تک و توک می گفت
امسال متوجه پرچم سبزی که همه جا آویزون بود شد....اینها هم همه به خاطر آموزش های مهد کودک بود
سوالهاش هم در مورد این قضیه فراووووووووووووون بود...مخصوصاً وقتی عکس دست رو که روی پرچم ها توی خیابون بود می دید( نماد دست حضرت عباس و به نقل از بعضی ها پنج تن)...همش می پرسید این دست کیه؟
شبهای محرم من و بابایی و پارسایی می رفتیم بیرون برای دیدن دسته
توی اون دسته ها پارسا عاشق اون طبل های بزرگ و پرصدا بود....
یه شب که رفتیم دسته بهم گفت: واسه من از این طبل ها می خری؟
من گفتم: این طبل رو فقط آقاهای بزرگ می تونن بگیرن به بچه ها نمیدن
همزمان که داشتم این توضیحات رو براش میدادم دو تا بچه با طبل های کوچیک از جلومون رد شدند...فوری به پارسا نگاه کردم که شاید ایشالله ندیده باشه....ولی پارسا همچین میخ اون بچه ها با طبل هاشون شده بود که نگو و نپرس ...بعد هم گفت اینا که کوچولو هستن چرا طبل دارن؟
منم دیگه موندم که جواب این سوال کاملاً منطقی رو چی بدم
واسه همین فردای اون روز یعنی 20 آبان وقتی پارسا مهد بود رفتم بازار و براش طبل رو خریدم...تازه آقای فروشنده می گفت سنج هم براش بردار
اون روز یه زنجیر هم برای پارسا خریدم...این یه قلم رو خودم دوست داشتم تا براش بخرم
ظهر که رفتم مهد دنبالش ...وقتی طبل رو دید سر از پا نمی شناخت و تا خود خونه گوش ملت رو با صدای طبلش نوازش داد
توی این عکس هم تازه از مهد اومده خونه و بعد از در آوردن لباس مشغول طبل زدن شد (هنوز جوراباش پاشه)
******************************************
همون شب لباس سقایی اش رو که دو سال پیش برای مراسم شیرخوارگان حسینی براش خریده بودم پوشیدم تنش و ازش عکس گرفتم....خودش هم با پوشیدن اون لباس خیلی حس خوبی بهش دست داده بود و وقتی که فهمید لباس علی اصغر هم این مدلی بوده دیگه راضی نمیشد درش بیاره
*************************************
اینجا هم داره همراه تلویزیون زنجیر میزنه
************************************
از اون شب توی دسته ها طبل و زنجیرش رو هم با خودش می برد و وقتی که دسته هایی می اومدن که طبل داشتن...پارسا هم شروع می کرد به زدن
*************************************
اینجا شب تاسوعاست که با خاله جون اینا رفته بودیم دسته
**********************************
جوجو داره شیر کاکائو نذری می خوره
**************************************
اینجا هم پارسا داره طبل میزنه و غزلی داره زنجیر میزنه ..... قبول باشه ملوسک ها
************************************
از مدل نشستنش تو ماشین خوشم اومد...این بود که این عکس رو هم گذاشتم
************************************
این هم شب عاشوراست....توی محوطه امزاده یحیی پر شده بود از پرچم هایی که توی باد در حال حرکت بودند
***************************************
اینم روز عاشوراست و دسته های عزاداری
*********************************
اینجا هم شام غریبانه...یه عده از خانومها با صورتهای پوشیده داشتند عزاداری می کردند و کاه به سر خود میزدند
*****************************************
ما برای شام غریبان رفتیم آرامگاه...سر مزار خاله جونم
اونجا شام غریبان خیلی خیلی زیبایی رو دیدم....آخه اولین بار بود که برای شام غریبان آرامگاه می رفتیم
غلغله بود...روی تمااااااااااام قبرها شمع روشن بود ....صحنه خیلی قشنگی بود...همه ی مردم در حال خیرات برای امواتشون بودند
اینجا هم پارسا و متین دارند روی مزار خاله ام شمع روشن می کنند
پارسا آخرش راضی نشد تا از روی سنگ بیاد پایین و مثل ما کنار قبر بشینه
*************************************
اینم نمایی از شمع های روشن....حیف که دوربین نمی تونه اون همه زیبایی ای که چشم می بینه رو ثبت کنه.....
این بود ماجرای محرم امسال ما...ایشالله هممون هر چی که از خدا می خوایم خدا بهمون بده و حاجت روا بشیم
خدا ایشالله این فرشته های کوچولو و پاک رو در پناه خودش صحیح و سالم نگه داره...و کمکمون کنه تا صالح و سر براه بار بیاریمشون
آمین یا رب العالمین