نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

مــــادرانـــــه

1392/9/23 19:16
نویسنده : مام پارسا
1,152 بازدید
اشتراک گذاری

پارسایی

امشب هوا، هوای توست

امشب نفس، برای توست

امشب ببین که حال من

چه شاعرانه گشته است

این حس شعر و شاعری

تنها فقط برای توست

پارسایی

پارسای نازنینم ، تک ستاره قلبم

سلام

در آخرین ساعت های سه سالگی ات آمدم تا برایت دردودل کنم

امشب من حال و هوای دیگری دارم

امشب آمدم تا با تو بگویم..... از ناگفته ها ، از حرف های دلم که هنوز سن و سال کمت اجازه گفتنش را به من نمیدهد

امشب چه حس مادرانه ام قوی شده است

چه به خود می بالم و چه غرورم مرا قلقلک می دهد

امشب آمدم تا به یاد چهار سال مادری کردن بنویسم...از شبها و روزهایش...از شادی ها و غم هایش از دغدغه ها و دلخوشی هایش

مگر می شود از مادری گفت و از نگرانی هایش نگفت!!!!!!!!!!!

نگرانی همیشه چسبیده به جسم و روح یک مادر است...یک بخش جدا نشدنی از وجود هر مادری...که با بزرگ شدن فرزندش ، آن هم بزرگتر می شود

نمونه اش همین الان...تو در خواب بودی و سرفه کردی...صورتم ناخواسته از مانیتور به طرف تو برگشت و ناخواسته و غریزی زیر لب گفتم " جان "

یعنی هنوز که هنوزه سرفه ات هم مرا تکان میدهد و نگرانم می کند چه برسد به چیزهای دیگر

با وجود تمام نگرانی ها و دلهره هایی که داشتم ولی چه زود گذشت

انگار همین دیروز بود که دیدمت...برای اولین بار و اولین جمله ای که به زبان آوردم این بود: " چه نازه " و بعد شکر خدا را به خاطر نعمت به این بزرگی به جا آوردم

چه شیرین بود اون روزهایی که به عشق دیدار دوباره ی تو از خواب بیدار می شدم و شبهایی که با دیدن صورت پاک و معصوم تو به خواب می رفتم

سختی هم داشت ..مثل تا 5 صبح بیدار بودنت ...گریه های شبانه ات..زمان واکسن هایت ( وااااااای بدترینشان بود)

ولی شیرینی هایش خیلی بیشتر بود

وقتی بزرگ شدنت را می دیدم...وقتی شروع به قق قق گفتن کردی...وقتی غلت زدن را آموختی ...وقتی نشستن را یاد گرفتی...وقتی که دیگر می توانستی با دستانت اسباب بازی هایت را نگه داری و همین طور وقتی که راه افتادی و حرف آمدی و شیرین زبانی کردی

چه روزهای قشنگ و پرخاطره ای رو با هم گذراندیم

چه شعرهایی با هم خواندیم...چه بازیهایی با هم کردیم....چه بیرون رفتنمان برای هر دویمان لذت بخش بود

چقدر خاطره با هم داریم..رنگ به رنگ و جور واجور

دردانه ی من ..تو باعث شدی تا من مادر شوم...تا من مادر خوانده شوم..من این نام نیک را مدیون تو هستم

تو با آمدنت درهای بهشت موعود را به رویم باز کردی

حاصل عمرم...ازت ممنونم

چهار سال پیش درست همین شب و همین ساعت وقتی همه در خواب ناز بودند من با تو حرفهایی را گفتم...قول و قرار هایی را با تو گذاشتم..نوازشت کردم و خلاصه مثل الان تا 2 نیمه شب ، برایت پرچونگی کردم

آن موقع نگرانی من در درجه ی اول ، سالم به دنیا آمدنت و بعد هم صحیح تربیت کردنت بود

به شکر خدا صحیح و سالم به دنیا آمدی

و باز هم به لطف و عنایت خالق یکتا تا جایی که توانستیم در تربیتت کوتاهی نکردیم...

از خدا می خواهم تا باز هم نگاهش را از ما نگیرد..و باز هم کمکمان کند تا صالح و با ایمان تو را بار بیاوریم

امشب می خواهم به شکرانه داشتن تو ، به خدایم قولی بدهم...

قول بدهم که هیچ وقت در تربیت امانت الهی اش کوتاهی نکنم و در هر شراطی تو را به او وصل کنم...و تا توان دارم برای شناخت دین و خدا و قرآن یاریت کنم

در شب میلادت از خدا می خواهم که همیشه ی همیشه تو را برای ما صحیح و سالم نگه دارد و یاریمان دهد تا تو فرشته ی کوچک را طوری تربیت کنیم که تا دنیا دنیاست به وجودت افتخار کنیم و نامت را با سربلندی بر زبان بیاوریم

آمیــــــــــــــــــــن

نازدانه پسر من ...می خواهم چند نصیحت مادرانه به تو بگویم:

هرگز از یاد خدا غافل مشو...در تمام لحظه ها به یاد خدا باش  و در تمام امور به او توکل کن ..در این صورت ایمان داشته باش که هر چه به صلاحت باشد اتفاق می افتد

به پدر و مادر و بزرگترهای خوداحترام بگذار....والدین به گردن فرزندان خود حق بسیاری دارند و در همه جای قرآن بر این امر تاکید شده...و مطمئن باش اگر با پدر و مادر خود خوشرفتاری و مهربانی کنی ، خدای بزرگ لطف و نظر خود را شامل حال تو خواهد کرد

دستگیری از نیازمندان....مهربان پسر من هیچ گاه هم نوعانت را ندیده نگیر و فقط به خودت نیندیش..همیشه در جایی از این زمین خدا کسی هست که نیاز به مدد تو دارد..اگر به او برخوردی بی تفاوت از کنارش نگذر و به یاریش برو تا در روز مبادا ، خدای مهربان فرشته ی نجاتی را به یاریت بفرستد

میوه عمرم...مرا به خاطر این همه صحبت ببخش...با این همه پرچونگی ، باز هم دلم می خواهد برایت بگویم از تک تک خاطرات با تو بودن ...

ولی حیف که نه اینجا جای اینهمه حرف زدن است و نه دستم مرا یاری می دهد تا همه را بنویسم

پارسای من ، مرد کوچک زندگی من

چهارمین سالروز شکفته شدنت مبارک...

از خداوند مهربان، عمر با عزت و رسیدن به موفقیت و شادکامی را برایت آرزومندم

قلب نازگل من عاشقانه دوستت دارم قلب

پارسایی

در هر نفسم، عطر تو به مشامم می رسد

و هر تپش قلبم ، نام تو را فریاد می زند

امشب دلم چه هوایی شده است !!!!!

امشب به عشق بودنت چه راحت توانستم ، شعر ناقصی بگویم

***************************

 تقریباً 14 ساعت دیگر به لحظه تولدت مانده است

"دل نوشته ها و شعر مامان: در تاریخ 21 آذر 92 و در ساعت 2 و 30 دقیقه نیمه شب"

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

ghazal
23 آذر 92 18:11
shalam yadesh be kheir to bimarestan baghal man bodi cheghadr ghermez goli bodi dar zemn 1 mahe bodi kheili gerye mikardi man be posht baghalet kardam va goftam bebinid che ghar saket shode nago dashti khafe mishodi .hala baraye khodet mardi shodi i
مام پارسا
پاسخ
آره واقعاً یادش بخیییییییییییییییر...چه زود گذشت ههههههههههههه..یادته..بچه بیچاره قرمز شده بود بعدش چقدر خندیده بودیم...هییییییییییی یادش بخیر خاله جون کلاً شما زیاد منو سوژه کرده بودی...مثل قضیه اون آیس پک خوردنه...توی نی نمی اومد و منم می گفتم گووووووووووو(تازه اون موقع حرف اومده بودم و به کو می گفتم گو)
ghazal
23 آذر 92 22:24
[خانواد[
مام پارسا
پاسخ
قرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررربونت
محدثه
24 آذر 92 9:27
واااااااای خدای من چقـــــــــــــــــــــــــــــــــدر این عکسی که گذاشتی نازه!!!! منو یاد 4 سال پیش انداخت... ماااااااااااااااااااااااااااااااااااادر نشدی بفهمی
مام پارسا
پاسخ
وااااااای مررررررررسی چشمات ناز می بینه جدی میگی؟؟؟؟؟..یعنی تو رو هم برد به چهار سال پیش نه این دفعه استثنائاً با اینکه مادر نشدی ولی یه چیزایی فهمیدی..چون مثل خودم احساساتی شدی و رفتی به چهار سال پیش
مامي كيانا
25 آذر 92 11:39
چقدر نازه دقيقا من هم با ديدن اين عكس همينو گفتم ايشالا هميشه سالم و سلامت باشه دغدغه هاي ما مادرها بي دليل هم نيست تو اين جامعه و زمونه تربيت صحيح خيلي سخته اميدوارم همه مون از پسش به خوبي بربيايم
مام پارسا
پاسخ
قربونت برم چشمات ناز می بینه ایشالله همه بچه ها همیشه سالم باشن آره واقعاً راست میگی...خیلی سخته.. ایششششششالله ...خدا از دهنت بشنوه و خودش کمکمون کنه
علامه کوچولو
27 آذر 92 15:42
جیگرشو برم از همون اول ماشاءالله ناز بوده خدا برات حفظش کنه
مام پارسا
پاسخ
قربونت برم...چشمات ناز می بینه گلممممممم مرسی عزیز دلم...خدا ایشالله حافظ تموم بچه ها باشه