اولین برف امسال
وای خدای من
اونقدر خوشحال و هیجان زده ام که نمی دونید............
آخه امشب اولین برف سال در ساری باریده شد
الان سالهاست که ساری برف نمی باره.البته 3 سال پیش یه کمی برف بارید که انقدر با قطعی گاز و سرما مواجه بودیم که هیچی ازش نفهمیدیم.
آخرین برفی که اینجا بارید و هیچ وقت از یادم نمیره 12 یا 13 سال پیش بود اون موقع من کلاس سوم راهنمایی بودم برف خیلی شدیدی باریده بود تقریباً نیم متری برف باریده بود( البته شاید برای بعضی شهرها نیم متر چیزی نباشه ولی واسه شمال که همیشه فقط بارون میاد خیلی زیاده).
خلاصه به خاطر بارش برف مدسه هارو تعطیل کرده بودند و من هم رفتم تو کوچه و با بچه های کوچمون ، آی برف بازی کردیم آی برف بازی کردیم
الان که دارم اینها رو می نویسم لحظه لحظه اش یادم میاد.خداییش چه کیفی کرده بودیما ،چقدر خندیدیم، یادش بخیر
اینم آدم برفی من و آجی گلم که اون موقع با هم ساخته بودیمش
حالا بریم سر قضیه برف امشب ( یاد ایام کردیم ، اصل قضیه یادمون رفت) :
امشب ساعت 1:37 دقیقه بامداد من و پارسا نشسته بودیم (من سر کامپیوتر و پارسا مشغول دیدن عمو فیتیله ، بابایی هم خواب تشریف داشتن)دیدم موبایلم داره زنگ می خوره اولش یه کمی هل خوردم و با ترس رفتم گوشی رو گرفتم ، دیدم دایی جون علی پشت خطه و میگه داره برف می باره ، من سریع پریدم پنجره رو باز کردم و دیدم وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چه برفی معلوم نبود از کی داشت می بارید که روی ماشین ها نشسته بود از ذوق با صدای بلند به پارسا گفتم مامانی بیا برف داره میاد و از دایی جون کلی تشکر کردم که بهمون زنگ زد و خبرمون کرد ، بعد پارسا رو بغل کردم و بردم جلوی پنجره ، پارسا از خوشحالی جیغ میزد ، بعد دیدم بابایی با چهره ای پر از خنده و ذوق از خواب بیدار شد و اومد پیشمون و سریع اومد جلوی پنجره.
سه تایی 5 دقیقه ای جلوی پنجره ایستاده بودیم و داشتیم بارش برف رو نگاه می کردیم.
من چون جوگیر شده بودم پیشنهاد دادم که بریم زیر برف ولی بابایی که معمولاً اینجور موقع ها منطقی تر تصمیم می گیره گفت : پارسا سرما می خوره چون الان شبه و سرمای هوا چند برابره .
خلاصه ما نرفتیم و به همون تماشای پشت پنجره قناعت کردیم.
البته این خوشحالی و بارش برف زیاد دووم نداشت چون زودی تبدیل به بارون شد و همه زحمتهایی که تا الان جناب آقای برف برای نشستن روی زمین کشیده بود به هدر رفت.
من هم چون از دیدن برف ، انرژی مضاعف گرفته بودم دلم نیومد این شادی و انرژی رو با شما تقسیم نکنم واسه همین با اینکه خیلی دیر وقت بود ولی این پست رو گذاشتم.
خدا جون دوباره برف بباره ( شدید طوری که قشنگ بشینه و ما بریم برف بازی)
اینم یه عکس از بارش برف که چون شب بود تاریک افتاد
پست پایین رو از دست ندی