پارسا و چتر خمیری
دیشب وقتی من و پارساجون و بابا مجتبی داشتیم با هم خمیر بازی می کردیم من برای پارسا یه چتر رنگی درست کردم و پارسا هم خیلی ازش خوشش اومد و ذوق کرده بود و همونجا بود که من به بابایی گفتم باید واسش یه چتر رنگی بخریم و بابایی هم گفت آره پارسا چتر نداره و اگه بخریم خیلی خوشش میاد.
این ماجرا تموم شد تا اینکه صبح که از خواب بیدار شدم دیدم بارون خیلی خیلی شدیدی داره می باره.پنجره رو باز کردم و به پارسا گفتم: مامانی ببین چه بارونی داره میاد.
پارسا از دیدن بارون ذوق زده شد و بدو بدو رفت سمت چتر خمیریش و گرفت بالای سرش و گفت "چَت ، بائون" ( چتر ، بارون) و کلی خندید و توی اتاق بدو بدو می کرد.
احتمالاً خنده و ذوقش از این بود که دید چیزی که با خمیر بازیش درست کردیم به کارش اومد و می تونه ازش استفاده کنه.
الهی قربونت برم که با وجود اینکه هیچ وقت چتر نداشتی و ما هم چون همیشه با ماشین میریم بیرون و نمی تونیم از چتر استفاده کنیم ، ولی تو میدونی که چتر کی و چه جوری استفاده میشه .
فدات بشم که مثل خودم عاشق بارونی.حتماً همین روزا یه چتر خوشگل واست می خریم عززززززززززیزم.
نفسم عاشقتم
برای دیدن بقیه چتر های خمیری برید به ادامه مطلب: