اولین سفر پاییزی (1) ...... رامسر ...... ماسوله
سلام دوستای خوبم....
ما اومدیم با یه سفر نامه دیگه ........... سفررررررررررر به رامسر که خیلی خیلی خیلی بهمون خوش گذشته بود ، که الان با بیست روز تاخیر براتون میگم:
******************
این سفر به لطف عمو جون شعیب نصیب ما شد ....
ماجرای سفرمون.........
چهارشنبه پنجم مهر ماه به همراه عمو جون اینا به سمت رامسر حرکت کردیم ... توی راه کلی با هم حرف زدیم و خوش بودیم ...
ساعت 5:30 عصر به چالوس رسیدیم و برای اینکه تا شب نشده بتونیم دریا رو ببینیم رفتیم کنار دریا ... و پارسا اونجا برای اولین بار در سال 91 دریا رو دید و کلللللللللللللللی ذوق زده بود...
و بعد دوباره راه افتادیم و رفتیم سمت رامسر ساعت 9 شب رسیدیم خونه ... بعد همون موقع رفتیم پارک آبی که کنار خونمون بود و نیم ساعتی گشتیم و بعد برگشتیم خونه و شام خوردیم و خوابیدیم...
پنج شنبه ساعت 9 صبح به سمت ماسوله حرکت کردیم و بعد از چند بار توقف ساعت 2 بعد از ظهر رسیدیم به شهر زیبای ماسوله .....
کلی گشتیم و لذت بردیم و عکس گرفتیم ..... و ساعت 5:30 عصر دوباره به سمت رامسر حرکت کردیم
این بود ماجرای قسمت اول گشت و گذار ما در سفر دو روزه به رامسر
به خاطر زیاد بودن تعداد عکسها ، سفر نامه رو 2 قسمتی کردم و این قسمت فقط مخصوص عکسهای ماسوله ست.
*********************
*********************
حالا برای دیدن عکسهای ناب و دیدنی روی
همون طور که گفته بودم قبل از رسیدن به رامسر توی چالوس ایستادیم تا دریا رو ببینیم....
اینجا هم اون لحظه ایه که پارسا برای اولین بار در سال 91 دریا رو دید
شروع پله های منطقه کوهستانی ماسوله
جیگر مامان در حال بالا رفتن از پله ها برای رسیدن به مقصد
خونه های قدیمی و زیبا
این عکس رو از بالای پشت بوم یکی از خونه ها گرفتم
نفسم اینجا زمین خورده ........
و یک خونه دیدنی و زیبای دیگه ....
عاشق درهای چوبی و قدیمی هستم ....
و باز هم یک در چوبی دیگه
عشقم کنار در چوبی ایستاده ، البته بعدش کلی دو تایی با هم کُلون در رو زدیم (کُلون سمت راستی مخصوص خانوم هاست و صداش زیر تره و کُلون سمت چپی مخصوص آقایونه و صداش بم تره .... می دونم که می دونید ولی هویجوری گفتم )
فقط نما رو داشته باشید..............
از اینجا به بعد دیگه جوجو داره دنبال اسباب بازی برای خودش می گرده .... و اون اسباب بازی مطمئناً فقط و فقط ماشینه..... اولش از این ماشین چوبی ها که الان دستشه خوشش اومد ولی بعد با دیدن ماشین های مدرن تر بیخیال این ماشین ها شد
این هم یک نمای دیگه از چند تا خونه قدیمی
صنایع دستی
خیلی از اینجا خوشم اومد ، ببنید چقدر دلنشین و آرامش بخشه
و پیرمردی که می نوازد ... و چه دلنشین است صدای سازش
اینم کارهای بافتنی ..... که هنر دست خانومهای اون منطقه ست
زیبا ترین پنجره ای که من در عمرم دیدم.... محلی برای حاجت خواستن و حاجت گرفتن
اینم عکسهایی از خوردنی های خوشمزه و دل آب انداززززززززززززززز
رودخانه ای خروشان
این عکس رو وقتی که برگشتیم پایین گرفتم
و این هم پسر کوچولوی خسته ی من که در آخر راه بغل بابایی خوابش برد
تا قسمت بعدی سفر نامه فعلاً بای بای
*********************
قابل توجه دوستای گلم که شاید از من دلخور باشن که چرا مثل قبل بهشون سر نمیزنم و براشون کامنت نمیذارم..... باور کنید اصلاً فرصت نت اومدن ندارم و فقط هر دو یا سه روز میام و نظرات رو جواب میدم و هفته ای یکبار هم پست جدید میذاریم.... پس خواهش می کنم ازم ناراحت نشید .... مطمئن باشید که هر وقت که فرصتی پیش بیاد میام پیشتون و از شرمندگیتون در میام