نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

پارسایی در شب تولد 3 سالگیش... جشن تولد دوم

1391/9/30 13:51
نویسنده : مام پارسا
2,018 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام دوستان.......خوبید؟...........خدا رو شکر

از همه دوستای خوب و باصفایی که زحمت کشیدن و تولد پارسا رو تبریک گفتن خیییییییییییییییییییلی ممنونیم

همچنین یه تشکر وییییییییییییییژه از مامی کیانا جون (دوست جون جونی و چندین ساله خودم) و مامان محمد جون (زن عموی پارسا)  به خاطر پستی که برای تولد پارسا توی وبلاگشون گذاشتن دارم..

ازتون خییییییییییییییییلی ممنونیم و خیلی هم دوستتون داریم

****************************

و اما شب تولد 3 سالگی پارسا یدونه :

شب تولد پارسایی ، دایی جون محمد اینا خونه ما بودند و پارسا اون شب به خاطر حضور متین خیلی خیلی بهش خوش گذشت و ذوق کرد و بازی کرد.... 

و تا تونست هم شعر عزیز من...گل من...تولدت مبارک رو خوند

البته الان یک ماهی میشه که پارسا مدام داره این شعر رو توی خونه واسه خودش می خونه (از بعد از جشن تولدش یعنی 22 آبان)

پارسایی در شب تولدش 

 حالا برای دیدن بقیه عکسها و خوندن ادامه ماجرا بفرمایید ادامه مطلب:

پی نوشت: دوستان به ادامه مطلب پی نوشت در مورد کادوی خاله جونی پارسا اضافه شد...

 ني ني شكلك

این عکس متولدین 22 آذره که پارسای من عکسش دقیقاً وسط نی نی های دیگه ست 

پارسایی

      

اینم سن شمار وبلاگ پارسا یدونه که غیر از عدد 3 بقیه عدد هاش صِفر شده:

پارسایی در شب تولدش

 

اینم پر رنگ شده عکس بالا که زحمتش رو مامان محمد صادق عزیزم( زهرا جون) کشید

اتفاقاً خودم هم از اینکه عکس تار شده بود ناراحت بودم که دوست خوبم خودش این عکس رو برام پررنگ تر کرد و فرستاد

ممنونم زهرا جونم....خییییییییییییییلی دوستت دارم

پارسایی

  

اینم کیک تولدش که بابایی زحمت خریدنش رو کشید

پارسایی در شب تولدش

     

اینم ژله آکواریومی... البته از نوع ساده اش

پارسایی در شب تولدش

 

پارسایی در شب تولدش

 

و حالا وقت فوت کردن شمع تولد پسر گل مامانه که به همراه همین آهنگی که روی وبلاگشه شمع تولدش رو فوت کرد

پارسای نازم ایشالله شمع تولد 120 سالگیتو در صحت و سلامت کامل فوت کنی

عاشششششششششششششقتم عمر من

پارسایی در شب تولدش

 

باز باز باز..... طبق معمول همیشه پارسا داره به کیکش انگشت می زنه

پارسایی در شب تولدش

حالا داره انگشت کوچولوی خوشمزه اش رو می خوره

پارسایی در شب تولدش

جااااااااااااااااان من ببینید ....بازم داره انگشت میزنه

آخه مادر من ...یه بار کافی نیست برای انگشت زدن به کیک؟ عجباااااااااااا

پارسایی در شب تولدش

اینجا هم منتظره تا من عکس بگیرم و دست از سرش بردارم تا دوباره با خیال راحت بره سراغ کیکش

پارسایی در شب تولدش

اینم قیافه کیک بعد از انگشت زدن پارسا.... البته این خیلی خوبه ها...هنوز مونده تا بدتر از این رو ببینید

پارسایی در شب تولدش

و بازم خوردن انگشت خامه ای.........

پارسایی در شب تولدش

و این داستان همچنان ادامه دارد .... و پارسای ما بیخیال کیک نمیشه

پارسایی در شب تولدش

خب حالا اینم کیکی که انگار توش دینامیت کار گذاشتن و به این شکل درش آوردن...

قسمت های سفید دور کیک رو نگاه کنید.....تمام جاهاش انگشت زده ست و هیچ جای سالم روی کیک نگذاشت

خدا رو شکر من از تمام انگشت زدن های پارسا به کیک توی تموم تولد ها عکس و آثار جرم دارم....ایشالله بزرگ که شد بهش نشون میدم....الهی فداش بشم...احتمالاً اون موقع بچه ام خجالت می کشه

پارسایی در شب تولدش

حالا وقت بریدن کیک منفجر شده ست

پارسایی در شب تولدش

متین با اینکه برای جشن تولد پارسا براش هدیه آورده بود ولی باز دلش نیومد که شب تولدش دست خالی بیاد و یه کادوی کوچولو براش گرفت

متین جون دستت درد نکنه....عاشقتم

پارسایی در شب تولدش

حالا جوجو مثل یه پسر مودب داره کیکش رو با چنگال می خوره

آفرین مامانی _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_ ...ببین اینطوری چقدر بهتر و با کلاس تره

خیالم راحت شد که اینطوری کیک خوردن هم بلدی....دیگه داشتم به روش تربیتیم شک می کردم

پارسایی در شب تولدش

پی نوشت:

دیشب خاله جون اینا از تهران اومدند و برای پارسایی کادوی تولدش رو آوردند

پارسایی

پارسا با ذوق و خوشحالی داره هدیه اش رو باز می کنه

پارسایی

وااااااااااااااااااااااااای مرسی خاله جون و غزل جونی

پارسا خیلی وقت بود که دلش از این میز تحریر ها می خواست(آخه متین هم از اینها داره)

همیشه وقتی خونه نقاشی می کشید می گفت: مامانی آلنجم (آرنجم) درد می گیره

من برای بالش میذاشتم..بازم می گفت: نه باز درد می گیره

و همین که من می گفتم برات میز تحریر می خریم تا دیگه آرنجت درد نگیره.... دیگه خیالش راحت میشد و میگفت: می خرین برااااااااااااااااااااام؟

حالا دیشب که خاله جون این میز رو براش خرید خیلی خیلی خوشحال شده بود و چون علاوه بر اینکه میز بود...تخته وایت یرد هم بود تا ساعتها باهاش مشغول بود و مدام نقاشی می کشید و پاک می کرد

پارسایی

پارسایی

پارسایی

خاله جون و غزل جون و عمو مهران....دستتون درد نکنه

هدیه تون عاااااااااااااااااااااااااااالی بود

 

بازم تولدت مبارک وجود من

ایشالله در پناه خدا و امام زمان(عج) همیشه سالم و صالح باشی و در آینده با کارهای خوب و درست و پیشرفت های متوالی در زندگی... باعث افتخار من و بابا باشی

الهی آمین

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

هیراد و عمه لیلاش
28 آذر 91 22:37
سلام و یه خواهش کوچولو من در مسابقه سوگواره محرم اتلیه سها به رای شما نیاز دارم لطفا به وبلاگم بیایید ادرس مسابقه لینک در قسمت پست ثابت میباشد قول میدم ٣٠ ثانیه بیشتر از وقت نازنینتونو نگیره منتظرکمکتون هستم دوستای خوبم راستی اگر قبلا به کوچولوی دیگه ای رای دادید میتونید دوباره برید و به هیراد جون رای بدید
محدثه
29 آذر 91 7:48
سلام ، سلام، صدتا سلام...
واااااااااااااااااااای مامانی تو که واسه پسری سنگ تموم گذاشتی، سه پست و دوتا تولد... خوش به حال پارسایی.
تولدت مبارک، پارسا! داشتیم؟ پس اون روز که ما توی تولدت بودیم چرا شعر نخوندی؟ بازم شلوغی و خجالت... درسته؟
میگم زهرا ژله رو خودت درست کردی؟ خوو به منم بگو از کجا این هنرا رو یاد میگیری، ماهم اجرا کنیم، خیلی قشنگ شده... حالا واسه اینکه بابایی حسودی نکنه کیکش هم قشنگ بود...



سلام سلام صد تا سلام....هزار و سیصد تا سلااااااااااااام
وااااااااااقعاً....ما که داریم خودمونو واسه این یکی یدونه مون می کشیم....خدا کنه این عشقی که بهش داریم رو درک کنه و قدرش رو بدونه
آفففففففففففففففففرین آجی محدثه...شلوغی رو خوب اومدی...اگه یادت باشه پارسا از وقتی هم که خیلی کوچولو بود زیاد توی جمعیت حال نمی کرد و مهمونی در حد 6 یا 7 نفر براش بهترین مهمونی بود
اون روز هم به خاطر شلوغی اعصاب مصاب نداشت
آره عشششششششق من ...خودم درستیدمش
چششششششششششششم...اصلاً خودم بهت یاد میدم...
هههههههههه حسودی رو خوب اومدی..چشمات قشنگ می بینه عزززززززززززززززززززززززیزم
مرسی از این همه محبتت....خیلی دوستت داریم
علامه كوچولو
29 آذر 91 8:13
سلام عزيزم
مجددا تولدتو تبريك ميگم و برات بهترين ها رو آرزو دارم
كيك اگه حاصل كيك پزي آقاي پدره واقعا دست مريزاد خيلي جالب شده
اون وقت ازون كيك منفجر شده به بقيه هم رسيد
با اجازه لينكت كردم پسر گلم تا تند تند بيام بهت سر بزنم


سلام خاله جون....ممنونم...خییییییییلی لطف داری
نه باباااااااااااااااااا...آقای پدر فقط زحمت خریدنش رو فقط کشید
آره اتفاقاً همه ازش خوردیم جاتون خالی خییییییییییلی چسبید
ممنون خاله جونی....ما هم لینکتون می کنیم
مامي كيانا
29 آذر 91 10:20
سلام واي ما كه حسوديمون شد آخه چند بار چندبار تولد ميگيري پسر حسابي حسابي بهت خوش گذشته ديگه
آره متين جون هم هست كه ديگه همه چي جوره شيطنت بازي
كيك بيچاره رو چرا اينطوري كردي آخه چه دشمني با اين خرگوش بيچاره داشتي هر چي هويج خورد تا چشماش تيزبين بشن شما انگشت كردي تو چشمش عجب


اللللللللللللللللهی.... خاله جونم خودم برات تولد می گیرم
آره جاتون خالی بود خیلی خیلی بهم خوش گذشت
آخ آخ آخ می بینی خواهر چه بلایی سر کیک بینوا و مخصوصاً اون خرگوشه آورد
دقیــــــــــــــقاً باهات موافقم...در واقع هر چی هویچ خورد حروم شد و رفت پی کارش

مامان رها
29 آذر 91 11:43
سلام عزیز دلم

الهی که 1000 ساله بشی و زیر سایه خدا و مولا علی و پدر و مادرت زندگی کنی

دوستت دارم هوارتااااااااااااا


سلاااااااااااااااااااااااااام خاله جون جونی
ممنونم از دعای قشنگت خاله ی مهربون...ایشالله
من و مامانم هم خیییییییییییییییییییلی دوستت داریم
مامان رها
29 آذر 91 11:44
عمرتون صـد شب یلدا دلتون قـــدر یه دنیا
توی این شبهای سرما یادتون همیشه با ما
دل خوش باشه نصیبت غم بمونه واسه فردا






مرررررررررررررسی از کامنت خوشگلت
همین طور برای شما مهربونم

مامان ایلیا گلی
29 آذر 91 12:16
تولد تولد تولدت مبارک...
هوراااااااااااااااااااااا پارسا 3 ساله شد...الهی 1000000000 ساله شی زیر سایه ی بابا و مامان



مرررررررررررررررسی خاله جونم
ممنون از تبریک و دعای خوبت...ایشالله
مامان محمد
29 آذر 91 12:47
پارسا جون باز هم تولللللللللللللدت مبارک زن عموجون...
پس بگو اون شب تولد دوباره ات چرا خونتون یکمی سر و صدا بود؟!
میگمااااااااااااااااا!شما چجوری بدون ما تولد گرفتین و از همه مهمتر اون کیک و ژله خوشمززززززززززززه رو خوردین؟!
ههههههههههه شوخی کردم عزیزم...نوش جونتون...ما فقط شادی شماها برامون مهمه که اون شب رو با شادی گذروندین.
زن عمو جون قابلتو نداشت...من چون اون روز تولدت خییییییییییلی به هممون خوش گذشت دلم نیومد که یه پست برات نزارم...امیدوارم که خوشت اومده باشه عزیزم...



مررررررررررررررسی زن عمو جونم
آره زن عمو جون جاتون خالی بود....به خاطر دل من برام آهنگ گذاشته بودن و دست میزدند و منم حسابی قر دادم ودست زدم
الللللللللللللللهی...بخدا دلمون بود به شما
حتی من به مجتبی گفتم کیک رو خیلی کوچیک نگیره تا واسه شمام بیاریم...ولی با بلایی که پارسا سر کیک آورد اصصصصصصصصصلاً رومون نشد
هرجوری فکر کردم که از یه جاییش ببرم که زیاد خراب نشده باشه ولی اصلاً جای سالم پیدا نکردم واسه همین شرمنده تون شدم
ایشالله مناسبت های دیگه جبران می کنیم و از شرمندگیتون در میایم
عزیزم خیلی ماهی...ممنونم از اینهمه مهربونیت
زن عمو جون بازم بابت پست تولد ازت ممنونم...خیییییییییییییلی خوشحالم کردی
ما هممون خیلی خیلی خوشحالیم که بهتون خوش گذشته
خیییییییییییلی دوستتون داریم
زهرا (✿◠‿◠)
29 آذر 91 16:29
عجب پستی بود دختر....
بابا چه تولدی...
به پارسایی حسودیم شـــــــــد!!!!!
چه ژله ی خوشگلیییییی...
خیلی با سلیقه ای !
آفرین....
چقد اون عکسی که متین داره پارسا یه دونه رو می بوسه دوست دارم....
خاله جون و غزل جونی هم عجب کادویی آوردنا....
دستشون درد نکنه! خیلی عالیه...
توو فکرم محمد صادقم بزرگ تر شد واسش بگیرم...
بازم تولد ناز دارت مبارک زهرای خوبم...


اوووووووووووووووووووووووووه یکی بیاد منو بگیره
مرررررررررررررررررسی مهربونم از این همه تعریف و تمجید....
دقیقاً باهات موافقم...منم خیلی از اون عکس خوشم میاد....چه تفاهمی
آره واقعاً دست خاله جون و غزل جونی درد نکنه
پارسا عاااااااااااااشق اون میزشه
آره حتماً براش بگیر..چون هم پایه هاش جمع میشه و راحت زیر تخت یا کنار کمد جا میشه و اصلاً هم جاگیر نیست....هم اینکه بچه روی اون کامل تسلط داره
بازم ازت ممنونم زهرا جونم از این همه تبریک و ابراز لطف
خیییییییییییییییلی دوستت داریم

زهرا (✿◠‿◠)
29 آذر 91 16:41
پچ پچ داری عزیزم....


ای جوووووووووووووووووووووووووووونم...مرسی عزیزم از این پچ پچ عالیت...اصلاً انتظارش رو نداشتم
واقعاً ازت ممنونم زهرای خوبم
مادر کوثر
29 آذر 91 18:34
ای وروجک ناقلا
چه انگشتی هم میزنه به کیک


واقعاً...نابود کرد رفت کیکوووووووووو
زهرا (✿◠‿◠)
29 آذر 91 20:07
وای عزیزم چقد کوچولو شده....
خوب معلوم نیست...
آخه از رو همین عکس کپی کردم واسه همین حجمش کمتر شدو کوچیکتر...
شرمنده کردی گلم...
ممنون از لطفت...
کاری که نکردم...
دوست خوبمی دیگه


عیبی نداره عزیز دلم....مهم ارزش کارته که خییییییییییییلی بزرگه
دشمنت شرمنده باشه عزیز دلم...واقعیت رو گفتم
بازم ممنون خییییییییییلی ماهی
تو هم یکی از بهترین دوستای وبلاگی من هستی
زهرا (✿◠‿◠)
29 آذر 91 20:11
بازم پچ پــــــــــــــچ!!!



جوووووووووووووونم پچ پـــــــــــــــــــــــچ

مرجان مامان آران
30 آذر 91 1:14
تولدت مبارک عزیز دلمممممممممممممممممممممممممممم
یلداتونم مبارکککککککککککککک


ممنونم خاله جون مهربونم
یلدای شما هم مبارک باشه
مامي كيانا
30 آذر 91 9:43
بلندترین شب سال هم خورشید را ملاقات خواهد کرد و این یعنی
بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی وقتی همه چیز یخ می زند.
یلدا مبارک



ممنون از متن قشنگت....یلدای شما هم مبارک
زهرا (✿◠‿◠)
30 آذر 91 11:10
1 پچ پچ بخون 2 تا عکس ببر!!!!!!


قرررررررررررررررررررررربونت برم من دوست خوب و مهربونم
♥ مامان آمیتیس ♥
30 آذر 91 14:57
محفل آریایی تان طلایی.... دلهایتان دریایی.... شادیهایتان یلدایی.... مبارک باد این شب اهورایی....


ممنونم عزیزم
یلدای شما هم مبارک
نرگسی
1 دی 91 13:01
قربون اون انگشتات بشم من عزیزممممممممممممممم .. بازم تولدت مبارک عسلی ..
آفرین مامانی .. دیدی چه راحته و چه خوشمزه .. نوش جونتون ..


خدا نکنه خاله جون مهربونم....بازم مرررررررررسی
آه عزیزم خییییییییلی راحت بود و همچنین خییییییییییلی خوشمزه هم بود
دست گلت درد نکنه بابت آموزشش
مادر کوثر
2 دی 91 8:46
یه شاخه گل یه دنیا مهربونی به تو که هم گلی هم مهربونی

سلام
صبح زیبای زمستانیت بخیر
با پست جشن و مهمانی تولد بروزیم


ممنونم عزیزنم
صبح زمستونی شما هم بخیر باشه
الان میاااااااااااام
مامان محمدرهام جون
2 دی 91 11:38
پارسایی قدرمامان وباباتو حسابی بدون که برات سنگ تموم گذاشتن تولدت مبارککککککککککککک عزیزم


ممنونم خاله جون مهربونم....تلاشم رو می کنم تا پسر خوبی براشون باشم
بازم مرسی
مامان بیتا
3 دی 91 9:23
تولدت مبارک


مرسی خاله جونم
رعنا
3 دی 91 15:20



مررررررررررررررسی
مامي كيانا
4 دی 91 8:58
كجايي مامان زهرا خوبي؟ پارسا جونم چطوره؟


سلام عزیزم...هستم ولی فرصت نت اومدن نداشتم
ممنون که به یادمونی
مامان محمدرهام جون
4 دی 91 17:57
سلام ودرود فراوان خاله جون خبر داری ما اسباب کشی مجازی کردیم؟؟؟توی خونه جدیدمون منتظرتون هستیم


سلام عزیزم...واقعاً؟ خاله جون توی این چله زمستون کجا رفتید...صاحبخونه بیرونتون کرده بود مگه
الان میام پیشتون