پارسایی در شب تولد 3 سالگیش... جشن تولد دوم
سلام دوستان.......خوبید؟...........خدا رو شکر
از همه دوستای خوب و باصفایی که زحمت کشیدن و تولد پارسا رو تبریک گفتن خیییییییییییییییییییلی ممنونیم
همچنین یه تشکر وییییییییییییییژه از مامی کیانا جون (دوست جون جونی و چندین ساله خودم) و مامان محمد جون (زن عموی پارسا) به خاطر پستی که برای تولد پارسا توی وبلاگشون گذاشتن دارم..
ازتون خییییییییییییییییلی ممنونیم و خیلی هم دوستتون داریم
****************************
و اما شب تولد 3 سالگی پارسا یدونه :
شب تولد پارسایی ، دایی جون محمد اینا خونه ما بودند و پارسا اون شب به خاطر حضور متین خیلی خیلی بهش خوش گذشت و ذوق کرد و بازی کرد....
و تا تونست هم شعر عزیز من...گل من...تولدت مبارک رو خوند
البته الان یک ماهی میشه که پارسا مدام داره این شعر رو توی خونه واسه خودش می خونه (از بعد از جشن تولدش یعنی 22 آبان)
حالا برای دیدن بقیه عکسها و خوندن ادامه ماجرا بفرمایید ادامه مطلب:
پی نوشت: دوستان به ادامه مطلب پی نوشت در مورد کادوی خاله جونی پارسا اضافه شد...
این عکس متولدین 22 آذره که پارسای من عکسش دقیقاً وسط نی نی های دیگه ست
اینم سن شمار وبلاگ پارسا یدونه که غیر از عدد 3 بقیه عدد هاش صِفر شده:
اینم پر رنگ شده عکس بالا که زحمتش رو مامان محمد صادق عزیزم( زهرا جون) کشید
اتفاقاً خودم هم از اینکه عکس تار شده بود ناراحت بودم که دوست خوبم خودش این عکس رو برام پررنگ تر کرد و فرستاد
ممنونم زهرا جونم....خییییییییییییییلی دوستت دارم
اینم کیک تولدش که بابایی زحمت خریدنش رو کشید
اینم ژله آکواریومی... البته از نوع ساده اش
و حالا وقت فوت کردن شمع تولد پسر گل مامانه که به همراه همین آهنگی که روی وبلاگشه شمع تولدش رو فوت کرد
پارسای نازم ایشالله شمع تولد 120 سالگیتو در صحت و سلامت کامل فوت کنی
عاشششششششششششششقتم عمر من
باز باز باز..... طبق معمول همیشه پارسا داره به کیکش انگشت می زنه
حالا داره انگشت کوچولوی خوشمزه اش رو می خوره
جااااااااااااااااان من ببینید ....بازم داره انگشت میزنه
آخه مادر من ...یه بار کافی نیست برای انگشت زدن به کیک؟ عجباااااااااااا
اینجا هم منتظره تا من عکس بگیرم و دست از سرش بردارم تا دوباره با خیال راحت بره سراغ کیکش
اینم قیافه کیک بعد از انگشت زدن پارسا.... البته این خیلی خوبه ها...هنوز مونده تا بدتر از این رو ببینید
و بازم خوردن انگشت خامه ای.........
و این داستان همچنان ادامه دارد .... و پارسای ما بیخیال کیک نمیشه
خب حالا اینم کیکی که انگار توش دینامیت کار گذاشتن و به این شکل درش آوردن...
قسمت های سفید دور کیک رو نگاه کنید.....تمام جاهاش انگشت زده ست و هیچ جای سالم روی کیک نگذاشت
خدا رو شکر من از تمام انگشت زدن های پارسا به کیک توی تموم تولد ها عکس و آثار جرم دارم....ایشالله بزرگ که شد بهش نشون میدم....الهی فداش بشم...احتمالاً اون موقع بچه ام خجالت می کشه
حالا وقت بریدن کیک منفجر شده ست
متین با اینکه برای جشن تولد پارسا براش هدیه آورده بود ولی باز دلش نیومد که شب تولدش دست خالی بیاد و یه کادوی کوچولو براش گرفت
متین جون دستت درد نکنه....عاشقتم
حالا جوجو مثل یه پسر مودب داره کیکش رو با چنگال می خوره
آفرین مامانی...ببین اینطوری چقدر بهتر و با کلاس تره
خیالم راحت شد که اینطوری کیک خوردن هم بلدی....دیگه داشتم به روش تربیتیم شک می کردم
پی نوشت:
دیشب خاله جون اینا از تهران اومدند و برای پارسایی کادوی تولدش رو آوردند
پارسا با ذوق و خوشحالی داره هدیه اش رو باز می کنه
وااااااااااااااااااااااااای مرسی خاله جون و غزل جونی
پارسا خیلی وقت بود که دلش از این میز تحریر ها می خواست(آخه متین هم از اینها داره)
همیشه وقتی خونه نقاشی می کشید می گفت: مامانی آلنجم (آرنجم) درد می گیره
من برای بالش میذاشتم..بازم می گفت: نه باز درد می گیره
و همین که من می گفتم برات میز تحریر می خریم تا دیگه آرنجت درد نگیره.... دیگه خیالش راحت میشد و میگفت: می خرین برااااااااااااااااااااام؟
حالا دیشب که خاله جون این میز رو براش خرید خیلی خیلی خوشحال شده بود و چون علاوه بر اینکه میز بود...تخته وایت یرد هم بود تا ساعتها باهاش مشغول بود و مدام نقاشی می کشید و پاک می کرد
خاله جون و غزل جون و عمو مهران....دستتون درد نکنه
هدیه تون عاااااااااااااااااااااااااااالی بود
بازم تولدت مبارک وجود من
ایشالله در پناه خدا و امام زمان(عج) همیشه سالم و صالح باشی و در آینده با کارهای خوب و درست و پیشرفت های متوالی در زندگی... باعث افتخار من و بابا باشی
الهی آمین