اولین آدم برفی و اولین برف بازی پارسایی
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
ما اومدیم با یه عااااااااااااااااااالمه عکسای سرد و برفی...
جمعه گذشته ما برای اولین بار در سال 91 برف بازی کردیم و اولین آدم برفی زمستون امسالمون رو ساختیم
واااااااااااااااااااااااااااااااای اگه بدونید چقدر خوش گذشت...اصلاً برف شادی آوره...انرژی بخشه...و کلی احساسات قشنگ و مثبت دیگه نصیب آدم می کنه
ما هم در دومین جمعه زمستون از این موهبت الهی نهایت استفاده رو بردیم و جای همه شما دوستای خوبمون رو که هنوز برف ندیدید و یا توی شهرتون برف نمی باره رو خالی کردیم
البته همون طور که خودتون هم می دونید ...برف بازی ، سرما خوردگی و مریضی هم همراهش داره هاااااااا......
پارسای مامان چند روز قبل از رفتن به برف بازی تک و توک سرفه های مشکوک می کرد و بعد از رفتن به برف بازی دیگه کلاً تب کرد و هنوز پسرم تب دار و بیماره ....
ولی خب به نظرم به لذتی که برد و عشقی که موقع برف بازی کرد می ارزید...اینم یه تجربه ست براش دیگه
حالا واسه دیدن عکسهای برفی بدو بیا دنبالم :
طبیعت زیبای برفی
عاااااااااشق این کاج های برفی هستم
اینم عشق منه که برای اولین بار روی برف ایستاد و داره این حس قشنگ رو تجربه می کنه
اینجام برای اولین بار داره برف رو با دستش لمس می کنه...البته وقتی که یک ساله بود برده بودیمش برف بازی ولی خب اون موقع چیزی متوجه نمیشد حتی دستش هم به برف نخورده بود.. تازه کلی هم ترسیده بود...ولی الان با شوق و ذوق به برف دست زد
البته اولش که گفتم به برف دست بزن با تعجب بهم نگاه کرد و گفت: دستکش دستمه...(یعنی اینکه اگه بهش دست بزنم کثیف میشه)
ولی بعد از اینکه گفتم باید دستکش دستت باشه وگرنه دستت یخ میزنه با تردید به برف دست زد
اینجام فوری داره دستکشش رو نگاه می کنه تا یه وقتی کثیف نشده باشه( پسر پاستوریزه ی من)
اینجام برای اولین بار داره برف می خوره ...خیلی خوشش اومد از اینکه این یه چیز رو استثنائاً تونست از روی زمین بر داره و بخوره
وای که چه کیییفی کرد وقتی روی برف نشست (دقیقاً برعکس یکسالگیش که کلی ترسیده بود)...به زور از روی برفها بلندش کردم
اینم عکس یکسالیش که برای اولین بار توی زندگیش روی برف نشسته بود ولی با ترس..
اینم جای پاهای کوچولوی پسرک من
بازم طبیعت برفی زیبا
و اینم اولین برفی که امسال من و بابایی و پارسایی به همرای شهد مربای آلبالو خوردیم...جای همتون خالی بود
البته چون پارسا همه اینها رو اولین باره که تجربه می کنه واسه همین اولش کللللللللی تعجب کرد ...
نمی دونم که شما هم برف خوردید یا نه؟... ولی ما که عاااااااااااشقشیم و خیلی می چسبه....یه حسی شبیه حس خوردن بستنی توی سرما رو داره
اینم نفسمه که داره برای اولین بار برف خوردن رو تجربه می کنه
جمعه ظهر پسرم با ماشینش و بیلچه اش رفت برف بازی
کلی خوشحال بود ...
اینجا داره به سمت الهه جون برف پرتاب می کنه
اینم ماشین برفی پارسایی که خودش به تنهایی انقدر خوشگلش کرد .... انگار که ساعت ها بیرون بوده و روش برف باریده... به نظرم خیلی طبیعی و قشنگ شده
حالا اومده تا به مامانی و الهه جون توی ساخت آدم برفی کمک کنه
بازم پرتاب برف به سمت الهه جون
کلی با الهه جون برف بازی کرد و سمت همدیگه برف پرتاب کردند
خب اینم حاصل زحمت یک ساعته من و الهه
نمی دونم چه حسیه که ما آدم ها در اوج سوز و سرما هم که باشیم ...بعد از ساختن آدم برفی حاضریم از شال و کلاهمون بگذریم و با خوشحالی بگذاریمشون روی آدم برفی ...انگار آدم برفی برامون حکم یه نوزاد تازه متولد شده رو داره که با لبخندی که از خوشحالی به دنیا اومدنش روی لبامونه این فداکاری رو در حقش می کنیم
و اینم پسر کوچولوی بیحال من که برف بازی حسسسسسسسابی خسته اش کرده
و اینم خنده ی مصنوعی و زورکی فقط واسه دل مامان
اینم از آخرین عکس که من ازش خیلی خوشم اومد
ببخشید که عکسها زیاد شد...آخه می خواستم تجربه اولین برف بازی پارسا رو کامل براش بذارم و سعی کردم تمام حس هایی رو که توی لحظه لحظه این تجربه شیرین داشت بنویسم ...تا بعد ها خودش بخونه و براش جالب باشه
ممنون که ما رو مهمون نگاه های گرمتون کردید