برای نوگل باغ زندگیمون، پارسا
پارسای من
این بار می خوام برای تو بنویسم برای تو که با آمدنت به زندگی ما رنگ و بوی تازه ای بخشیدی و زندگی شیرین و گرم ما رو شیرین تر و گرمتر کردی.
روزی که خدا تو رو به ما هدیه داد زیباترین و به یاد ماندنی ترین روز زندگی ما شد.اون روز تونستیم بعد از 9 ماه انتظار روی ماهت رو ببینیم و بغلت کنیم. نمی دونی این دیدار چقدر شیرینه چون قراره موجود کوچولویی رو ببینی که تا به حال ندیدیش و هیچ تصوری ازش نداری.
اون روز وقتی داشتند از اتاق عمل می آوردنت بیرون بابا مجتبی اولین عکس زندگیتو ازت گرفت.
وقتی برای اولین بار آوردنت تا من تو رو ببینم می دونی که اولین جمله ای که با دیدنت با اون همه دردی که داشتم به زبون آوردم چی بود؟؟؟؟؟؟؟
گفتم : چقدر نازه
آره واقعاً اون لحظه تمام زیبایی های دنیا رو توی صورتت و چهره معصومت دیدم و خدا رو شکر کردم به خاطر این همه لطف و اینکه من رو لایق مادر شدن دونست و اجازه داد صاحب این نام زیبا و پر برکت بشم.
از اون به بعد من و بابایی قشنگترین وپرخاطره ترین روزها و شبهای عمرمون رو گذروندیم.شب و روزی که لحظه لحظه اش برای ما خاطره شد، از شب بیداری هاش گرفته تا لبخند ها و شیرین زبونی ها وبازی هات و با یاداوری اش بهمون حس غرور دست میده چون یادمون میاد که ما پدر و مادر شدیم و ما تونستیم نوزاد به اون کوچولویی و ناتوانی رو به کمک خدا به این سن از زندگیش برسونیم و از خدا می خوایم تا باز هم کمکمون کنه تا ما بتونیم به یاری خدا تو رو بزرگتر و بزرگتر کنیم و با تربیت صحیح تو رو به قله های موفقیت برسونیم.
بعد از به دنیا اومدنت روز 22 آذر برای من و بابا مجتبی روز شکر گذاری به حساب میاد شکر گذاری در پیشگاه خدای مهربون به خاطر بخشیدن هدیه ی با ارزشی چون تو به ما.
عاشقونه دوستت داریم
اینم اولین عکس جیگر مامان در اولین دیدارش با بابایی ساعت 4:25 بعد از ظهر (٤ یا ٥ دقیقه بعد از تولد با چشمان باز و کنجکاو )