نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

پارسا در سیزده بدر 91

1391/1/28 1:37
نویسنده : مام پارسا
3,135 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکین

و بالاخره سیزده بدر :

ظهر روز یازدهم عید ، من و بابایی و پارسایی و مامان ستاره رفتیم سمت سنگده.

توی راه پارسا کلی ببعی و گاو و مرغ و خروس دید و توی تموم راه داشت می خندید و خوشحالی می کرد.

 بعضی موقع ها هم می رفت پیش مامان ستاره می نشست و دوتایی با هم شعر و آواز می خوندند.

بعد از ظهر رسیدیم سنگده ، کلی کار داشتیم تا انجامش بدیم.

پارسا و مامان ستاره هم رفتند بیرون و بازی کردند.

غروب دایی جون محمد اینا هم اومدند سنگده و شب بارون خیلی شدیدی می بارید.

صبح دوازدهم به کمک زندایی جون ، کلی کار انجام دادیم و یک عالمه ظرف شستیم و بابا مجتبی و دایی جون هم کارهای فنی و مردونه رو انجام دادند.

خلاصه تا بعد از ظهر دیگه قشنگ همه چیز جابجا شد و کارها رسیده شد ولی خیلی خسته شده بودیم.

غروب هم تصمیم گرفتیم که من و زندایی و سوده جون و متین و پارسا بریم سنگده گردی ، واسه همین ماشین رو گرفتم و رفتیم و کلی چرخیدیم و خوراکی خریدیم و خوردیم و کلی هم خندیدیم.

اینم یه عکس قشنگ که بین راهمون گرفتیم(سنگده چون هواش خیلی سرده تازه درخت ها یواش یواش دارن شکوفه میدن)

پارسا در سیزده بدر 91

نایت اسکین

بعد برگشتیم  خونه و دایی جون برامون چایی ذغالی درست کرد و حسابی چسبید.

صبح سیزدهم هم وسیله ها رو جمع کردیم و رفتیم زمین پشت خونه مون ، آخه اونجا همه جاش جنگله و نیاز نیست که بری و دنبال جا برای نشستن بگردی.

نشستیم و چای و تخمه  خوردیم و حرف زدیم و خندیدیم و بدمینتون بازی کردیم.

نهار رو که جوجه کباب بود خوردیم و رفتیم گشت و گذار.

اونجا یه گُلی روی زمین در میاد که بهش میگن "گل جوجو" و خوردنی هم هست و پارسا عاشق اون گل شد و راه می رفت می چید و می خورد.

پارسا در سیزده بدر 91

نایت اسکین

اینجا پارسا داره از روی زمین گل جوجو می چینه

پارسا در سیزده بدر 91

نایت اسکین

بعد من و بابا مجتبی و سوده و متین با هم دیگه وسطی بازی کردیم و پارسا هم نخودی بود.

کلی توی بازی خندیدیم ، دیگه داشتیم بی حال می شدیم از دست کارهای بابا مجتبی و متین.

یه نمونه از کارهاشون :

متین و بابا مجتبی با هم بودن و من و سوده با هم ، تازه دور اول بازی بود و متین و مجتبی وسط بودند و من و سوده ، توپ رو سمتشون پرتاب می کردیم و هربار هم یکیشون زمین می خورد اونم به طرز فجیعی و فقط می تونستن خودشون رو از  توپ دور کنند در همین حین متین خورد و وقتی ما بهش گفتیم برو بیرون ، جواب داد: عمو مجتبی " بُل" داشت و ما همون لحظه از خنده منفجر شدیم.آخه اونها توی اون بازی که تازه شروع شده بود و دو ، سه بار بیشتر توپ رو سمتشون پرتاب نکرده بودیم ، فقط زمین خورده بودند و حالا  متین توهّم زده بود که بل داشتیم.

خلاصه بعد از اینکه یک دل سیر بازی کردیم و خندیدیم رفتیم خونه و یه کمی استراحت کردیم و بعد رفتیم حیاط و شام رو هم روی آتیش پختیم .

صبح چهاردهم بعد از اینکه صبحانه خوردیم و همه جا رو مرتب کردیم ساعت 11 راه افتادیم به سمت ساری و توی راه چند جا ایستادیم و عکس گرفتیم.

این بود ماجراهای ما در ایام نوروز که خوب و بد گذشت.

 شکلکهای جالب و متنوع آروین         شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

حالا واسه دیدن بقیه عکسها برید به ادامه مطلب:

جوجوی مامان در حال خوردن گل جوجو

پارسا در سیزده بدر 91

 پارسا در سیزده بدر 91

نایت اسکیننایت اسکین

رودخونه کنار خونمون 

پارسا در سیزده بدر 91

نایت اسکیننایت اسکین

 پارسا در سیزده بدر 91

نایت اسکیننایت اسکین

پارسا و متین در حال چیدن و خوردن گل جوجو 

پارسا در سیزده بدر 91

 نایت اسکیننایت اسکین

پارسا در سیزده بدر 91

 نایت اسکیننایت اسکین

پارسا در سیزده بدر 91

نایت اسکیننایت اسکین

 اینم جوجه کباب  نهارمون که روی آتیشه

پارسا در سیزده بدر 91

نایت اسکیننایت اسکین

 بعد از خونه رفتن هم پارسا و متین بازی رو ول نکردند

پارسا در سیزده بدر 91

نایت اسکیننایت اسکین

 اینجا هم دیگه داریم بر می گردیم ساری و پارسا همون اول راه خوابید

پارسا در سیزده بدر 91

 نایت اسکیننایت اسکین

پارسا در سیزده بدر 91

نایت اسکیننایت اسکین

 این عکس رو از بالاترین نقطه ی روستای محمد آباد گرفتم و این نمایی که می بینید ، روستای "تلاوگ" در دودانگه هست

پارسا در سیزده بدر 91

نایت اسکیننایت اسکین

 اینم سد معروف ساری "سد سلیمان تنگه" که بهش سد شهید رجایی هم میگن

پارسا در سیزده بدر 91

نایت اسکیننایت اسکین

 اینجا پارسا مشغول سنگ انداختن توی سدّه و خیلی هم بهش مزه داده

پارسا در سیزده بدر 91

 پارسا در سیزده بدر 91

نایت اسکیننایت اسکین

 اینم یه عکس توپ و کارت پستالی که توسط مامان زهرا گرفته شد(خداییش چه عکسی گرفتم !!!!!، خودم کَف کردم)

پارسا در سیزده بدر 91

دوستای خوبم ممنون که وقت گذاشتید و عکسها رو دیدید.

دوستتون داریم خیلی زیاد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

ilijoon
27 فروردین 91 17:39
خوش به حالت پارسا جوني چه جاهاي خوبي رفتي؟؟؟؟؟؟؟


قربونت برم ایلیا جونم.جات خیلی خالی بود
ilijoon
27 فروردین 91 17:39
گل هاتون هم خيلي قشنگه


مرسی عزیزم.هر چی گل تو دنیاست تقدیم به شما
آجی محدثه
28 فروردین 91 9:55
خوش به حالتون! معلومه که خیلی بهتون خوش گذشته. البته سیزده به در ما هم بد نبود به قول معروف نخود نخود هر که رود ... ما هم رفته بودیم ریکنده(ممیچال). ولی به نظرم سنگده آب و هوای عای تری داره خیلی خاطرات خوششی از اونجا دارم.


سلااااااااااام عزیز دلم.آره حسابی جاتون خالی بود.
خوشحالم که به شما هم خوش گذشته.
توروخدا زودتر بیاید سنگده دیگه.......
مامان حنا
28 فروردین 91 11:32
سلام دوست بسیار مهربونم و خواهر گلم
خوبی؟؟؟؟؟
پارسای گلم خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟
روی ماه پارسا جون رو ببوس





سلام عزیز دلم.قربونت برم که به یادمونی.الان میام پیشت




مامان حنا
29 فروردین 91 0:32
سلاااااااااااااااااام
مامان حنا
29 فروردین 91 0:38
مثل اینکه اینترنت سنگین شده امروز نمیدونم چرا اینجوری شده



مامان حنا
29 فروردین 91 1:01
مامانی درسا
29 فروردین 91 2:18
عزیزم خیلی خوش گذشته و خوش به حالت عزیزم . همیشه خوش باشین


ممنونم مهربونم.همین طور شما ایشالله همیشه شاد و سلامت باشید.درسا جون رو ببوس