نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

پارسا و سنگده و یک عااااااالمه مهمون

1391/2/11 12:27
نویسنده : مام پارسا
1,164 بازدید
اشتراک گذاری

  شکلکهای جالب و متنوع آروین

سلام دوست جون جونیا.خوبید ؟

دلم براتون تنگ شده بود آخه چند روزی بود که نتونستم بیام نت ، حالا دلیلش رو بهتون میگم:

هفته پیش ، ظهر سه شنبه من و بابا مجتبی و پارسا رفتیم سمت سنگده چون چهار شنبه تعطیل بود واسه همین هم ما زودتر از شهر زدیم بیرون تازه فرداش هم یک عالمه مهمون عزیز قرار بود بیان خونمون (سنگده)

بعد از اینکه ما به سنگده رسیدیم سریع خونه رو مرتب کردیم و وسیله ها رو جابجا کردیم .

یک ساعت بعد خاله جون اینا از تهران اومدند و بعد از اونها هم دایی جون محمد اینا و عمه جون و همه عمو جونا با بچه هاشون و مامان ستاره ، پشت هم رسیدند و خونمون حسابی شلوغ شده بود و دیگه صدا به صدا نمی رسید.

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون

صبح چهار شنبه همه رفتیم توی حیاط .

آقایون با هم دیگه صحبت می کردند و برامون چایی آتیشی درست  کردند و ما خانومها هم با کمک هم نهار رو درست کردیم و نزدیکیهای ظهر پدرجون هم از ساری اومد .

دور همدیگه نهار خوردیم ، جاتون خالی خیلی چسبید مخصوصاً اینکه برنجش رو هم روی آتیش پخته بودیم.

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون

بعد از نهار هم همه دور هم نشستیم و گل گفتیم و گل شنیدیم

بعد کاهو سکنجبین خوردیم ، تازه با تفنگ بادی کلی تیر اندازی کردیم.

تا اینکه غروب شد و عمه جون و عموجونا برگشتند ساری و فقط عمو جون شعیب و خاله جون اینا و دایی جون محمد موندند

غروب همه با هم رفتیم بیرون گشتیم و عکس گرفتیم و کلی سوژه برای خنده پیدا کردیم.

صبح پنج شنبه دایی جون محمد اینا و خاله جون رفتند و فقط ما و عمو جون شعیب موندیم .

برای نهار زن عمو گفت که ما بریم خونشون.

بعد از نهار همه اومدیم خونه ما و توی حیاط چای آتیشی و کاهو و سکنجبین خوردیم.

بعد از ظهر من و الهه جون و پارسا رفتیم کنار رود خونه و پارسا داشت سنگ توی آب مینداخت که یهو فشار آب به حدی زیاد شد که تقریباً نیم متر از خشکی کنار رودخونه رفت زیر آب و ما چشمامون از تعجب گرد شده بود و تا نیم ساعت داشتیم این فشار عجیب آب رودخونه رو نگاه می کردیم ، بعد رفتیم خونه عمو جون شعیب دور هم آش خوردیم و دوباره برگشتیم خونه خودمون.

شب با عمو جون اینا توی حیاط خونمون همه دور آتیش نشستیم و نسکافه خوردیم و سیب زمینی آتیشی درست کردیم و کلی گفتیم و خندیدیم و همون جا کنار آتیش شام درست کردیم و خوردیم و ساعت 12 شب رفتیم خونه هامون.

خیلی خوش گذشته بود و پارسا هم حسابی بازی کرد و توی حیاط تا دیر وقت کیف کرد ، طوری که وقتی رفتیم توی اتاق روی زمین دراز کشید و گفت : پارسا خسته شد.

جمعه یه کم خونه رو جمع و جور کردیم و بابا مجتبی هم کار هاشو رسید و ساعت 2 بعد از ظهر عمو جون اینا رفتند و عصر ساعت 5 هم ما با مامان ستاره(مامان بابایی) به سمت ساری حرکت کردیم.

این چند روز خیلی خیلی به همه مون خوش گذشت هم به ما و هم به مهمونهامون.

خداجون بابت تموم نعمت هایی که به ما دادی ، از سلامتی جسم و روحمون گرفته تا خانواده خوب و این همه آرامش و خوشبختی شکرت می کنم

خدایا شکرت

حالا واسه دیدن عکسها برید به ادامه مطلب:

 

 خودتون که می دونید بچه ها رو کنار هم جمع کردن و عکس گرفتن چقدر سخته.بچه زیاد بود ولی مشکل اینجا بود که نمیشد یه جا نگهشون داشت ، تا یکی رو راضی می کردی بایسته ، یکی دیگه می رفت دنبال بازیگوشی. واسه همین عکسها همه این طوری شدن

از راست محمد ، پارسا ، امیر علی ، غزل

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون

نایت اسکین

اینم عشق و هستی و نفس مامان

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون

نایت اسکین

این تشت پر از آب و کاهو تمام سرگرمی پارسا شده بود چون هم آب فراوون توش بود که عشق پارساست و هم کاهو که پارسا تا می بینه آب از لب و لوچه اش می ریزه

این عکس پارسا هم با اون کاهوی گنده توی دستش گویای همه چیز هست

قربون هر سه تایی تون برم که انقدر معصومید

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون

نایت اسکین

اینجا عمو جون نایب تفنگ رو نگه داشته و پارسا می خواد تیر اندازی کنه.

روی صورت پارسا هم تیکه های کاهو چسبیده

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون

نایت اسکین

اینم برنج نهارمون که روی آتیش داره می پزه

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون

نایت اسکین

باز هم پارسا و تشت آب و کاهو

البته این بار یک تیکه یونولیت گیر آورده و داره توی تشت ریز ریز می کنه

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون

نایت اسکین

متین و پارسا

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون

نایت اسکین

اینجا پارسا ، ماشین ها رو پشت هم چیده و میگه: دو دو چی چی (قطار) درست کردم

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون

نایت اسکین

اینجا جوجو در حال صحبت کردن و توضیح یه موضوعی با کلی آب و تاب برای مامان و باباست

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون

 

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون

 

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون

نایت اسکین

جیگر مامان یهو وسط بازی و حرف زدن گفت : پاسا خسته شد و فوری رفت دراز کشید

قربونت برم الهی ، یعنی تو بالاخره از بازی خسته شدی؟؟؟؟؟؟؟؟

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون

 نایت اسکین

پارسا و سنگده و یک عااااااااااالمه مهمون 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

آجی محدثه
11 اردیبهشت 91 8:46
سلام پارسایی، سلام مامان پارسا
این دو سه روز واقعا روزای قشنگی بود ممنون از زحمت هایی که کشیدید. سه شنبه شب هوا ابری بود کلی غصه خوردم که ما این همه راه اومدیم و هوا ابریه ولی خدا رو شکر که فرداش هوا عالی عالی بود. بازم ممنون


سلام محدثه عزیزم.مهربونم خیلی خیلی خوشحالم که بهتون خوش گذشت.عزیز دلم من کاری نکردم تموم زحمت ها رو مامان و عمع جون کشیدند.
آره سنگده همیشه همینه غروب یه کم بارون می زنه و شب به حدی هوا ابری میشه که فکر می کنی صبح شاید برف بیاد ولی فرداش آفتابش آدم رو می سوزونه.
بازم ممنون که اومدید و خوشحالم که خاطره قشنگی براتون موند
مامانی درسا
11 اردیبهشت 91 15:12
مامانی برو خصوصی


ممنونم عزیزم
مامان ثنا و ثمین
12 اردیبهشت 91 1:29
خوشحالم که بهتون خوش گذشته.امیدوارم سال نو سالی پر از خیر و شادی و سلامتی براتون باشه.
نیگاش کن وروجک عجب کاهوئی دست گرفته.ببوسش


ممنونم عزیزم همین طور برای شما.آره خاله جون دیگه اون روز یک دل سیر کاهو خورد.شما هم ثنا و ثمین خاله رو ببوس
مامان بیتا
12 اردیبهشت 91 18:07
خوش به حال پارسا جون !!!!!!1همیشه به گردش عزیزم
راستی خواستم یه خبر بدم !!!!
سایت جت رو راه اندازی شده دوست داشتید با این آدرس لینک ش کنیدhttp://iranjetro.ir/


ممنون خاله جونی جای شما خالی بود.
خانومی جت رو چی هست ؟ممنون که خبرم کردی.


ilijoon
12 اردیبهشت 91 23:34
به به حسابي خوش گذشت ....هميشه به خوشي عزيزم


آره خاله جون مهربون جاتون خالی بود
ilijoon
12 اردیبهشت 91 23:35
كاهووووووووووووووووووووووو واي كه دهنمون آب افتاد نوش جونت گلم


بخدا شرمنده ام .کاش اینجا بودید و دور هم کاهو می خوردیم
ilijoon
12 اردیبهشت 91 23:36

براي مامان پارسا جون به خاطر عكس هاي خوشگلي كه گذاشتيد


وای بخدا نمی دونم از این همه لطف و محبتی که به من و پارسا دارید چطوری تشکر کنم.خانومی ممنونم که انقدر با حوصله تموم عکسها رو نگاه کردید
خیلی دوستتون دارم.اینو از ته دلم میگم
سهیلا کوچولو
13 اردیبهشت 91 14:29



عزیزم ممنون که به دیدنمون اومدید
مامان عاطفه
13 اردیبهشت 91 15:17
سلام . پسر خیلی نازی دارین . طراحی وبلاگتون هم عالیه . من با اجازه لینکتون کردم


سلام عزیزم .ممنون که به دیدنمون اومدید.چشماتون قشنگ می بینه.از آشنایی با شما خوشحال شدم.من هم با افتخار لینکتون کردم
مامان حنا
13 اردیبهشت 91 18:42
سلام عزیزم
با دیدن عکساتون کلی ذوق کردم به خدا منم دلم میخواد اینجوری دسته جمعی بریم بیرون و بهمون خوش بگذره ایشالله که همیشه همینجوری جمعتون جمع باشه و شاد باشید و بگید و بخندید
وای که عسل من با کاهوها چه میکنه فداش بشم
غذاپختن رو ی آتیش خیلی کیف میده بشتر خوردنش کیف میده نوش جونتون باشه
وای خاله جون اونجا که داری برای مامان و بابای مهربونت حرف میزنی و توضیح میدی دل منم برات ضعف میره که چقده هم ناز خوابیدی خوابهای خوب ببینی قندعسلم خیلی می بوسمت گلم
دوستتون دارم خیلی ی ی ی یی زیاد



ممنونم گلم.ایشالله شما هم زودتر میرید تبریز و با خانواده خوبتون دسته جمعی میرید بیرون
آره واقعاً غذا روی آتیش یه مزه دیگه داره.جاتون خیلی خالی بود
ممنونم خاله جون مهربون.خیلی دوستت دارم خاله جون دوست داشتنی من.
حنا جونو ببوس
الهام مامان لنا
14 اردیبهشت 91 0:09
سلام منم عاشقه سنگده هستم واقعا" زیباست خوشحالم که خوش میگذره و خدا رو شکر که برای فرار از زندگی سرد وبی روح شهری هنوز بهشتهای کوچکی در اطرافمون داریم


سلام خانومی.آره واقعاً جای خیلی قشنگ و با صفاییه.
جداً خدا رو شکر که همچین جاهایی دور و برمون هست وگرنه چی میشد.
ممنون که به دیدنمون اومدید و با نظر قشنگتون برامون یادگاری گذاشتید
مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
14 اردیبهشت 91 8:57
معلومه که خیلی خوش گذشته
مخصوصا به پارسا جون
بساط دیک وکتری روی آتیش مارو هوایی کرده
همیشه خوش باشید


آره جاتون حسابی خالی بود.پارسا رو که دیگه نگو.
قربونت برم عزیز دلم
نرگسی
14 اردیبهشت 91 15:02
همیشه به خوشی و گردش ایشالله .. حسابی خوش گذروندید پس .. وای که ضعف کردم چه خوراکی هایی .. برنج رو آتیش و چایی روی آتیش و کاهو سکنجبین وای وای .. نوش جونتون باشه عزیزم .. پارسایی هم که دیگه نگو قربون اون چال روی لپت

ممنونم مهربونم.واقعاً شرمنده کاش شما هم بودید پیشمون.جاتون حسابی خالی بود
خدا نکنه خاله جون مهربون.خیلی دوستت داریم

سهیلا کوچولو
15 اردیبهشت 91 20:05
parsa joonam mamnoon ke behemoon sar zadi moraghebe khodet bash



خواهش می کنم خاله جونی.حتماً ، شما هم مواظب خودتون باشید.
بووووووووووووووووووس