عکسهایی از پارسا و سنگده (1)
یک سری عکس قشنگ از یکی یدونه مامان و مناظر سنگده براتون میذارم ، امیدوارم که خوشتون بیاد.
اینجا گل من وسط یه عالمه گل نشست تا ازش عکس بگیرم.
واسه دیدن بقیه عکسها برید به ادامه مطلب :
من این کوچه رو خیلی دوست دارم و اسمش رو هم کوچه رویایی گذاشتم
ببینید چقدر قشنگ و سرسبزه
این عکس رو از بالای پل گرفتم
توی این عکس پارسا جونم خودش رفت نزدیک گاوه ایستاد و گفت :مامانی عکس بیگیر
این بوقلمون ها هم که هروقت ما میریم سنگده کلی وزن کم می کنن چون یا پارسا مدام در حال دنبال کردنشونه و یا اینکه ما صداشون رو در میاریم و اونا هم پشت ما شروع می کنن به گفتن :غیر قابل قبوله ( البته تند این جمله رو بگید) آخه معمولاً بوقلمون ها بعد از اینکه یکی صداشونو تقلید می کنه فوری جواب میدن.
اگه صاحبشون ما رو گیر بیاره ......................
اینجا هم جیگر مامان خوشحاله از اینکه نفس بوقلمون ها رو بند آورد و دیگه فرار نمی کنن ( بیچاره ها کم آوردن)
اینم یه عکس هنری از غروب خورشید کنار رودخونه
هر چی از این مناظر عکس می گیرم سیر نمیشم
اینجا هم که عشق مامان رفته وسط یه عالمه گل
اگه گفتید گل من کدومه؟؟؟؟؟؟؟
اینجا هم قاصدک گرفته دستش و فوتش می کنه و بعد دنبال یه قاصدک دیگه می گرده
اینجا جیگرم از پیدا کردن یه قاصدک جدید خیلی خوشحاله
مامان فدای فوت کردنت بشه
نفسم دوستت دارم