نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

پارسایی در محرم 91

1391/9/14 10:37
نویسنده : مام پارسا
1,425 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستای خوب و همراهان همیشگیمون

حال و احوالتون خوبه؟      عزاداریهاتون قبول باشه ایشالله

ما با وجود گذشت یک هفته از عاشورا ...الان اومدیم تا عکسهایی رو از اون روزهای پارسا بذاریم

پس اگه دوست دارید عکسها رو ببینید بفرمایید ادامه مطلب:

اینجا روز اول محرمه که ما رفته بودیم سر مزار بابابزرگ پارسا (بابای بابایی)

اینجا هم یک اتاقی هست که یک سیّد بزرگوار داخلش دفنه

پارسایی در ایام محرم

 

پارسایی در ایام محرم

یک قوری و سماور اونجا بود که پارسا با ذوق غیر قابل وصفی مشغول بازی با اونها شد..... و از شانس خوبش هم داخل سماور آب بود 

پارسایی در ایام محرم

 

پارسایی در ایام محرم

 

پارسایی در ایام محرم

 

پارسایی در ایام محرم

 بعد هم خودش رفت مهر گرفت و مشغول نماز خوندن شد

پارسایی در ایام محرم

 

پارسایی در ایام محرم

 اینجام داره الله اکبر میگه

پارسایی در ایام محرم

 اینجا داره قنوت میگه ولی نمی دونم چرا داره میخنده و راه میره❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

پارسایی در ایام محرم

 دوباره برگشت تا با بوسیدن مهر نمازش رو تموم کنه

قبول باشه ملوسکم

پارسایی در ایام محرم

 شب تاسوعا حلوای نذری پختم و برای همه شما دوستای وبلاگی و خانواده دعا کردم

پارسایی در ایام محرم

 اینم خیمه هایی که توی میدون های شهرمون برای محرم برپا کردن

پارسایی در ایام محرم

 دسته ی بچه های دل پاک شهرمون

پارسایی در ایام محرم

 

پارسایی در ایام محرم

 

پارسایی در ایام محرم

 این دسته فقط شیپور و طبل و سنج داخلش میزدن....خیلی خیلی خیلی دلنشین و شنیدنی بود

پارسایی در ایام محرم

 

پارسایی در ایام محرم

 اینم پارسا کوچولوی ما که کنار پیاده رو نشسته و داره دسته تماشا می کنه

پارسایی در ایام محرم

 

پارسایی در ایام محرم

 اینجا اگه گفتید پارسا داره چیکار می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟

چشماش رو بست و میگه : من نیستم......(جل الخالق)❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

پارسایی در ایام محرم

 اینجا مراسم شام غریبانه و داریم شمع  روشن می کنیم

یک خاطره جالب:

پارسا بعد از اینکه شمع ها رو روشن کرد وسط جمعیتی که همه در اوج سکوت داشتند شمع روشن می کردند و  زیر لب دعا می کردند.....بلند بلند شروع کرد به خوندن : تولد تولد تولدت مبارک .......

نه یک بار بلکه چندین بار .... اونم با صدای بلند

و بعد گفت حالا شمعو خوت کنم (فوت کنم)؟

هرچی بهش می گفتیم مامانی این شمع برای تولد نیست و نباید فوتش کنی .......هیچ فایده ای نداشت که نداشت و پارسا همچنان به شعر خوندن خودش ادامه میداد

همه دیگه شروع کردن به یواشکی خندیدن و ما هم واسه اینکه بیشتر از این ضایع نشیم فوری فلنگ رو بستیم و رفتیم

*************************

این رو نوشتم تا بعد ها که بزرگ شد بدونه وقتی که 17روز به 3 سالگیش مونده بود....... توی شام غریبان چه کارها که نکرد

پارسایی در ایام محرم

 

پارسایی در ایام محرم

 اینجا هم در حال برگشتن به خونه ایم

عزاداریت قبول باشه کوچولوی پاک من

ایشالله سال دیگه خودت بری توی دسته و واسه امام حسین سینه بزنی

ایشالله امام حسین نگهدار تو و همه کوچولوهای روی زمین باشه

الهی آمین

پارسایی در ایام محرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

زهرا (✿◠‿◠)
13 آذر 91 19:48
خدا بابای بابایی رو رحمت کنه!
***********************
قلبون پارسای نازم...
نااااااز! چقدم ذوق کرده واسه سماوره!
*********************
وای دختـــــــر! چه حلوایی پختــــــــــــی!!!
از قیافه ش معلومه ازون نذری خوشمززززه هاستا!
*********************
نذرتون قبول!
*******************
چه کار خوبی کردی از مراسم اونجا عکس گذاشتی!
خیلی جالب بود!
*********************
امام حسین یارو یاورتون!


ممنونم عزیزم...الهی آمین...خدا همه رفتگان رو بیامرزه

**************************
اووووووووووووووه با اون سماوره کللللللللللی بازی کرد و مشغول بود

**********************
عزززززززززززززززززیز دلم...قربونت برم مهربونم...کاش بودی و به شمام میدادم
راستش بقیه که خیلی تعریف می کردن ....
خدا قبول کنه

******************
خوشحالم که خوشتون اومده ....ممنون از تعریف و کامنت پر انرژیت

******************
ممنونم مهربونم از دعای قشنگت
ایشالله امام حسین یار و یاور همه مون باشه
زهرا (✿◠‿◠)
13 آذر 91 19:50
که اینطـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورررررر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پ. جالا شمع هوت می کنی می گی تولده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوشمززهههههههههههههههههههههههههههه!
میام می خورمتا!!!!



آخه خاله جون من هرچی شمع تا حالا دیدم واسه تولد بود و بعدش هم خوتش می کردیم
چه میدونستم که شمع با شمع فرق داره
هی وااااااااااااااااااااای من......... فرااااااااااااااااااااار ...... الان خورده میشم
♥ مامان آمیتیس ♥
14 آذر 91 3:30
ایشالا خدا پدر بزرگ و بیامرزه....
عزاداریتون قبول باشه.....
پارسا جون نمازت قبول باشه....



ممنون خاله جون مهربون....ایشالله خدا همه رفتگان رو بیامرزه
ممنونم عزیزم...عزاداری شماهم قبول باشه
مرسی خاله جونم
♥ مامان آمیتیس ♥
14 آذر 91 3:32
نذریتونم قبول حق باشه.....
ممنون که برای همه ما دعا کردین.....



خدا قبول کنه
خواهش می کنم....شماها دیگه برام مثل خانواده شدید
♥ مامان آمیتیس ♥
14 آذر 91 3:36
آمیتیسم وقتی شمع روشن میکنیم فکر میکنه تولده.....
پارسا جون ایشالا امام حسین پشت و پناهت باشه و ایشالا عاقبت به خیر بشی



اللللللللللللهی قربونش برم....پس مثل اینکه همه بچه ها این مدلی هستن
مرسی خاله جونی....ایشالله امام حسین پشت و پناه همه کوچولوها باشه
عزیزم ممنون از این همه کامنت های خوشگل و پر از محبت

محدثه
14 آذر 91 7:24
سلام به پارساجونم و زن عموی مهربون (یه خورده ذوق کن) . الهی من فدای نماز خوندنت بشم چه قشنگ و زیبا مراحل نماز رو خوندی.
حلوای نذری هم قبول باشه.
چه جالب شمام این دسته رو دیدید یعنی شام غریبان بودید؟ ما این دسته رو جلوی پارک شهرداری دیدیم خیلی قشنگ بود خیلی...
الــــــــــــــــــــــــــــهی بچه بیچاره خوب فکر میکنه شمع فقط مال تولده
عزاداری هاتون قبول...


هههههههههههههه...باور کن ذوق مرگ شدم...کلی هم خندیدم....(بازم بگووووووووووووووو)
سلام آجی محدثه جونم....خدا نکنه آجی جونم....مرسی از تعریفت واسه نماز خوندنم
آرههههههه .... اِوا آرهههههه (به سبک خانوم شیرزاد) .....شمام بودید اونجا؟؟؟؟؟؟؟؟
مام بودیم شهرداری...هههههههه چه حیف که همو ندیدیم
واقعاً دیدنی و قشنگ بود...پس نظر تو هم همینه
دقیـــــــــــــــــقاً....بی خیال هم نمیشد....همش تولدت مبارک می خوند
ممنونم مهربونم....عزادری شما هم قبول باشه....
مررررررررررررررررررررررررررررررسی از این همه محبتت محدثه جونم
مامي كيانا
15 آذر 91 11:20
سلام عزاداريهات قبول قند عسل
فوت كردن شمعت خيلي باحال بود كيانا هم زياد از اين كارها ميكنه حتي وقتي برق قطع ميشه شمع روشن ميكنيم هم ول نميكنه هي فوت ميكنه و دست ميزنه
چندسالي هست كه مراسم عاشورا ساري نيستم خيلي دلم واسه دسته رويهاي ساري تنگ شده كاشكي عكسهاي بيشتري ميزاشتي باز هم ممنون راستي نظر قبلي منو هنوز تاييد نكردي نديدم


سلاااااااااااااااااااااااام خاله جونی....ممنونم...ایشالله عزاداریهای شما هم قبول باشه
ای جاااااااااااااااااااانم....قربونش برم...مثل اینکه همه ی فینگیلی ها کارهاشون شبیه همه
الهی....آره هر جور باشه دسته روی های شهر خودمون برای ماها قشنگ تر و خاطره انگیز تره ... یادش بخیر وقتی مدرسه می رفتیم چه ذوقی می کردیم از اینکه همدیگه رو توی دسته می دیدیم....راستش تعداد عکسها زیاد بودولی چون توی شب گرفته شد زیاد با کیفیت نبود برای همین زیاد نتونستم عکس بذارم
بازم خوشحالم که از دیدنشون خوشت اومد
خانومی هرچی نظر بود من تایید کردم...پس حتماً نظرت نرسیده !!!!!!!!!!!!
مامان محمد
15 آذر 91 12:31
سلام پارسایی...خوبی گل پسری؟
نمازت قبول باشه عزیزم...
چه سماور بزرگی...فک کنم اندازه قد تو بود نه زن عمو؟
دلم خیلی برای 2 تا بابابزرگا تنگ شده
عزاداریت قبول عزیزم...
زهراجون دستت درد نکنه از بابت حلواها...خیییییییییییلی خوشمزززززززه بودن...انشالله امام حسین قبول کنه...
دوستتون داریم...

سلام زن عمو جون...ممنونم
مرسی قبول حق باشه
اللللللللللهی... خدا هر دو تاشون رو بیامرزه
ممنونم خانومی...عزاداری شما هم قبول باشه
خواهش می کنم گلم...نوش جونتون...واقعاً ؟.... خوشحالم که خوشتون اومده...قبول حق باشه ایشالله
ما هم خییییییییییییییییییلی دوستتون داریم.بوسسسسسسسسسسسس

زهرا (✿◠‿◠)
17 آذر 91 19:59
اومدم عرض ارادت کنم برم...............!!!


قرررررررررررررربونت برم مهربونم....بوسسسسسسسسسس
مرجان مامان آران
18 آذر 91 12:40
خدا پدر بزرگ پارسا جونو بیامرزه
نذرتئنم قبول عزیزمممم
راستی چرا مارو لینک نکردی مامانی


ممنونم عزیزم......
قبول حق باشه ایشالله
وااااااااااااااای ببخش توروخدا...شرمنده ....همین الان لینکتون می کنم
بخدا این روزها یه کم مریض احوالم کم میام نت
سمانه مامان پارسا جون
18 آذر 91 16:36
عزاداریهات قبول خاله جون
همیشه در پناه امام حسین باشی گلم
میبوسمت


ممنون خاله جون مهربونم
ایشالله همه کوچولوها در پناه امام حسین باشند.
مرررررررررسی خاله جون....شما هم پارسا جونیمو ببوس
مانی محیا
19 آذر 91 8:12
ممنون عزیزم که تولد محیا گلی رو تبریک گفتی. خوشحال شدم از آشناییتون


خواهش می کنم گلم....ایشالله دخمل نازتون رو عروس کنید
منم همین طور عزیزم
مامان محمدرهام جون
19 آذر 91 12:56
چه عکسهای قشنگی،چه حلوای خوشمزه ای به به

پارسا وسماور چه کیفی کردن درجوارهم
عزاداریهاتون ونذرتون قبول حق وامام حسین حافظ پسر گلت باشه ان شالله


چشمات قشنگ می بینه خاله جون مهربون....جاتون خالی بود واقعاً
آی گفتی خواهر...یه کیفی کرد پارسا که نگو و نپرس
ممنونم مهربونم....خدا قبول کنه...ایشالله امام حسین حافظ همه کوچولوها باشه
مادر کوثر
29 آذر 91 18:27
سلام مامانی
خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم
حالا میبینم چقد عقب افتادم

عکسا واقعا عالی هستن

راستی شما ساری هستید؟ باتوجه به عکس های خیمه ها در میدان امام گفتم

ما چند روز پیش ساری بودیم

البته چهار سال پیش هم یه مدت اونجا زندگی کردیم


از قدیم گفتن...ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه ست
آره خانومی ما ساری هستیم
واقعاً؟....وااااااااااااای کاش میدونستم و با هم قرار میذاشتیم
چقدر ذوق زده شدم وقتی اسم میدون رو گفتی...احساس کردم که همسایه ایم
کاش الان هم ساری زندگی میکردید