نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

پارسایی و نمایشگاه کتاب

1391/11/26 11:08
نویسنده : مام پارسا
597 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه گذشته یعنی 19 بهمن 91 ،من و بابایی و پارسایی رفتیم به نمایشگاه کتابی که توی شهرمون برگزار شده بود

اونجا پارسا کلی کیف کرد و حسابی بهش خوش گذشت... مخصوصاً وقتی من و بابایی کلی کتاب شعر و رنگ آمیزی براش خریدیم

خیلی خیلی خوشحال بود

چند تا عکس ازش گرفته بودم که توی ادامه مطلب براتون میذارم

پس بفرمایید ادامه مطلب:

همون طور که از عکس معلومه اینجا غرفه کودکانه...یعنی اگه دست پارسا بود تمااااااااااااااااااام کتابها رو یکجا می خواست

بعد از خرید هم به زور از این غرفه دل کند و اومد بیرون

پارسایی در نمایشگاه

 

پارسایی در نمایشگاه

 اینجا دید من و بابایی داریم میریم..اونم داره ما رو صدا می کنه تا یه کتاب دیگه رو بهمون نشون بده

پارسایی در نمایشگاه

 اینجام محوطه نمایشگاست

پارسایی در نمایشگاه

 پارسایی داره غاز ها رو نگاه می کنه

به کتابی که دستشه دقت کنید...پسرک عشق ماشین من بین اون همه کتاب ، کتاب رنگ آمیزی ماشین ها رو که خودش توی مغازه انتخاب کرده بود رو گرفت توی دستش

پارسایی در نمایشگاه

این جوجوی ما عااااااااااااااااشق پشمکه...مخصوصاً این پشمک چوبی ها

اگر جایی بره که بساط پشمکی باشه.... محاله از ما پشمک نخواد ...ما هم که گوش به فرمان شازده

پارسایی در نمایشگاه

 نوش جونت باشه خوشگلم

پارسایی در نمایشگاه

 اینها هم کتابهاییه که برای پارسایی خریدیم

بازم به عکسا دقت کنید...ببینید محو تماشای کدوم کتابشه !!!!!!!!!!!! 

پارسایی در نمایشگاه

 بیشتر کتابها آموزش مرحله به مرحله نقاشی و رنگ آمیزیه

پارسایی در نمایشگاه

 

پارسایی در نمایشگاه

اینم کتابی که من و بابایی برای خودمون خریدیم

یه کتاب پر از خاطرات شیرین کودکیمون مربوط به بچه های دهه شصت

یعنی کتابش محشره .... من و مجتبی که همون شب اول تا نیمه های شب داشتیم کتاب رو ورق می زدیم و می خوندیم و عکساش رو می دیدیم و می گفتیم: هـــــــــــــــــــــــی یادش بخیـــــــــــــــر...

فکر کنم کل کتاب رو همون شب اول خوندیم

اگر این کتاب رو تا حالا نگرفتید بهتون پیشنهاد می کنم که حتماً تهیه اش کنید و چند ساعتی رو به یاد بچه گی هاتون سر کنید و یاد ایام کنید

 پارسایی در نمایشگاه

اینم چند تا عس از داخل کتاب

عکس فیلم و سریالها و برنامه کودک های اون موقع توش هست

پارسایی در نمایشگاه

 عکس درسهای کتاب درسی هامون و عکس خوراکی های اون موقع و خلاصه عکس هر چیزی که شما رو به یاد قدیما میندازه توش هست

خوندنش خالی از لطف نیست

پارسایی و نمایشگاه کتاب

پارسایی در نمایشگاه

 خیلی دوستتون داریممحصل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

محدثه
25 بهمن 91 8:35
سلاااااااااااااااااااااام خانوووم چه عجب شما بلاخره نوشتی!!!! بابا مردیم ازین انتظار!
سلام پارساجونم، خوبین شما؟؟
اتفاقا ما هم رفتیم همین نمایشگاه از کل غرفه هاش فقط از غرفه کودکش خوشم اومد.
وااااااااای چقدر کتاب خریدی پارسایی، قدر این مامان بابا رو بدون که این همه هواتو دارن



سلاااااااااااااااااااام به روی ماهت...راستش خودمم تعجب کردم که بالاخره پست جدید گذاشتم
سلام آجی جونم..مرسی ما خوبیم...شما چطورید؟
آره غرفه کودکش خیلی جالب بود
آره اجی جون یه عالمه کتاب خریدم و هر روز کارم شده که تموم کتابهای قدیم و جدید رو یکجا میارم تا مامانم بخونه و بیهوش بشه
چشششششششششششششششششششششششششششم آجی محدثه ...ایشالله بتونم پسر خوبی براشون باشم

زهرا(✿◠‿◠)
27 بهمن 91 8:53
سلام عزیزم...
خوبین؟
من بالاخره اومدم!
*******************
وای من عاااااشق نمایشگاه کتابم!
یعنی دلم می خواد از همون لحظه ی وا شدنش اونجا باشم و کتابارو ببینم تــــــــــا دقیقه ی 90!!!!!!!
*********************
پارسای نازمم معلومه که کتاب دوسته!


سلااااااااااااااااااااااام به روی ماهت...خوش اومدی گلم
سیستم درست شد ایشالله؟؟؟؟؟
وای منم دقیـــــــــــــــــقاً همینم بخدا....کلاً نمایشگاه کتاب یا کتاب فروشی برای من یکی از جاهاییه که هیچ وقت از گشتن داخلش خسته نمیشم
اووووووووووووه پارسا رو که دیگه نگو....خیلی خوشحالم از اینکه انقدر به کتاب علاقه داره
زهرا(✿◠‿◠)
27 بهمن 91 8:55
چه محیط قشنگ و با صفایی داره!!!

واااااااااااااای! شال و کــــــــــــــــــــلاااااااااه!

چیه؟
ندید بدیدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟


آره خیلی جاش قشنگ و دلباز بود
مررررررررررررررررررسی دقت...حالا می دونستی که هنر دست خودمه؟؟؟؟؟؟ اولین کار بافتنیم با میل بود
نه عزیز دلم این چه حرفیه...خوشم میاد که دقتت بالاست
زهرا(✿◠‿◠)
27 بهمن 91 8:56
آخه تو چقد این ماشینه رو دوس داری خوشگلـــــــــــــــــــــــم؟؟؟
ای خدا........!
جوووووووووون!


یعنی واقعاً خودمم توی این قضیه موندم..کلاً عاااااااااااااشق ماشینه...از بچگی همیشه یه ماشین کوچیک توی خیابون و بازار دستش بود...هنوزم همین طوره..حالا که مک کویین رو هم شناخته دیگه دیوونه ماشین شده
زهرا(✿◠‿◠)
27 بهمن 91 8:57
چه پشمکی..........
به به!
ولی فک کنم بیشتر لذتش این مدلی خوردنشه!!!!


دقیــــــــــقا باهات موافقم..جات خیلی خالی بود
بخدا وقتی داشتم این پست رو میذاشتم یاد پست شب یلدام افتادم که می گفتی دلت پشمک می خواد و خیلی وقته نخوردی
زهرا(✿◠‿◠)
27 بهمن 91 8:58
چه کتاب جالبی....
منم این سری توو نمایشگاه دیدمش!!!


آره واقعاً کتابش جالبه...حتماً اگه اینبار دیدیش تهیه اش کن
یاد ایام می کنه برات
مامان آمیتیس
28 بهمن 91 5:51
کتابایی که خریدی مبارکت باشه پارسا جون
پشمک نوش جونت....
آمیتیسم عاشق پشمکه


ممنون خاله جونی
واقعاً؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟..چه تفاهمی...من که هر چی پشمک بخورم سیر نمیشم
مامان آمیتیس
28 بهمن 91 6:03
منم کتاب یادتونه رو دارم.... اگه صد بارم بخونمش خسته نمیشم.....
واقعا یادش بخیر
یه کتاب دیگه ام دارم اسمش آن روز هاست....
خلاصه ای از درسای کلاس اول تا پنجم دبستان اون زمانه....
فارسی، ریاضی، علوم، دینی، اجتماعی


دقیــــــــــقاً منم همینم...تقریباً هر شب دستمه و هر چقدر هم که تکراری باشه برام لذت بخشه و باز هم با خوندنش لبخند روی لبام میاد
جدی میگی؟ چقدر خوب...حتماً میرم اون کتاب رو هم تهیه می کنم
ممنون که بهم گفتی
زهرا(✿◠‿◠)
28 بهمن 91 9:11
شالگردنه واقعا خوشگله زهراااااا...
آفــــــــــــــــــــــرین به دوست هنرمندم!



جدی میگی؟؟؟؟؟؟
قابلتو نداره...البته فکر نکنم عمراً جنوب به کارت بیاد
قرررررررررررررررررربونت برم عزیزم
مامي كيانا
28 بهمن 91 9:43
سلام چه عجب آپ شدي؟؟؟
پارسا جونم مبارك باشه اين همه كتاب ايشالا بتوني چيزهايي خوبي ازش ياد بگيري و نقاشيت پيشرفت كنه
ولي اون كتاب خيلي جالبه فقط كافيه يك نگاه به جلدش بندازي ميري اون دور دورها
حتما ميگيرمش ميگم اگه من و تو با هم بشينيم اين كتابو بخونيم چه شود؟ خودمون كم درباره گذشته ها حرف ميزنيم اين هم روش


سلام عزیزم...هی خواهر چه کنیم؟ فرصت نمیشه دیگه
مرسی خاله جونم...ایشالله
آی مونا گفتی...خیییییییییلی کتابش جالب و پر خاطره ست
حتماً بگیر این کتابو...اگه من زودتر برم بیرون خودم می خرم برااااااااااااات
واقعاً....همینو بگو...ولی واقعاً کاش یه فرصتی میشد تا با هم این کتابو ورق می زدیم و یاد ایام می کردیم
مامي كيانا
28 بهمن 91 9:45
راستي يادم رفت بگم پشمك نوش جونت باشه گلم
ولي كاشكي غذاهاي مقوي رو هم مثل پشمك با اشتها بخوري و اينقدر مامان زهرا رو اذيت نكني
همش ياد اون دسر توت فرنگي ميفتم اولش خندم ميگيره بعدش همش غصه ميخورم كه چرا اينقدر مامان مهربونتو اذيت ميكني


ممنون خاله جونی...جاتون واقعاً خالی بود
آخ آخ اینو نگو مونا که دلم خونه...یعنی رسماً منو با غذا نخوردنش دق داره میده
به قول مجتبی کاش میشد از روی پارسا ماشین بسازن ...کاملاً بی مصرف و به صرفه بود
هههههههههه یادته ...این همینه... فقط از روی عکس مجله و برنامه های تلویزیون هوس غذا می کنه که عمراً اون لحظه هیچ چیزش رو ندارم تا براش درست کنم
باورت میشه فلش کارتهایی که مخصوص میوه هاست رو اصلاً نمی تونم بیارم جلوش...چون همه میوه ها رو می خواد...فکر کن
قربونت برم مهربونم که به فکر ما هستی عزیزم...خیییییییییلی دوستت دارم
علامه كوچولو
29 بهمن 91 8:16
سلاااااااااااااااام
وااااااااااااااي چي همه كتاب قشنگ
منم دوست دارم بيشتر از اسباب بازي برا محمدباقر كتاب بخرم الان فكر كنم يه 50 تا كتابي داره وقتي جلوش ميذارم همچين ذوق ميكنه كه انگار درسهاش عقب مونده
خدا حفظ كنه اين گل پسر نازو
اين كتاب اخريه چقدر جالبه واقعا تكرار خاطرات لذت بخشه

سلام
دقیقاً منم همینم...البته الان خود پارسا بیشتر از من به کتاب علاقه داره
الللللللللللللللهی ..فکر کن...درسهاش عقب مونده...آخییییییی
ممنونم عزیزم...خدا محمد باقر جونو براتون حفظ کنه ایشالله
آره خیلی جالب و خوندنی و لذت بخشه
نرگسی
29 بهمن 91 12:32
سلام مامانی .. خوبی ؟ خوشی ؟ پارسا گلی خوبه ؟
دلم براتون تنگ شده بود .. ببخشید که این مدت نیومدم پیشتون ..

الان میخونمت عزیزم ..


سلام به روی ماهت عزیز دلم
ممنون گلم..ما خوب خوبیم؟...تو چطوری؟
ما هم خیلی دلمون برات تنگ شده بود..خواهش می کنم گلم
ممنونم خانوم گل
نرگسی
29 بهمن 91 12:35
خوش به حالت پارسا گلی .. وای چه باحال چه کتاب جالبی ..


آره خاله جون کلی کتاب دارم
آره عزیزم اون کتابه خیلی باحال و خاطره برانگیزه
مامان فتانه
1 اسفند 91 17:52
سلام خانمی خوبین...چه پسری نازی دارین...عجیبه که انقدر عشق ماشینه خانمی به ما هم سر بزنید


سلام عزیزم ممنونم
آره علاقه خیلی خیلی شدیدی به ماشین داره
چشم حتماً
مامانی درسا
5 اسفند 91 3:26
مبارک باشه تموم این کتابای خوشگل ودست مامانی و بابایی درد نکنه ...... مامانش بیا که به مسابقه ( بازی ) دعوت شدی ....شرحشو تو وبم نوشتم ......ببوس گل پسری رو


ممنونم خاله جونی.....مرسی عزیز دلم..
آخ جوووووووووووووونم بازی....الان با کللللللللللله میام

زهرا(✿◠‿◠)
5 اسفند 91 8:04



قربون مهربونیات برمممممممممممم.