نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

مهد کـــــــــــودک و جایـــــــــــــــــــــــزه هاش

1392/8/9 3:14
نویسنده : مام پارسا
1,167 بازدید
اشتراک گذاری

من و بابایی برای اینکه پارسا یدونه مون به محیط مهد علاقمند بشه و اونجا بمونه...علاوه بر دعا و نذر که در مرحله ی اول تلاشمون بود...به یه کار دیگه هم متوسل شدیم و اونم چیزی نبود جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــز ......................خرید جایــــــــــــــزه

 

توی اون سه چهار هفته ای که فکرمون درگیر  پارسا و مهد بردنش بود ...چپ و راست براش جایزه می خریدیم....هم ما و هم اعضای خانواده

طوری که بعضی اوقات برای خرید جایزه به مشکل برمی خوردیم...آخه واقعاً چیزی نمونده بود که پارسا دلش بخواد و ما اونو براش به عنوان جایزه نخریده باشیم

خلاصه ما هی جایزه می خریدیم و پارسا هم از اینکه هر روز یا یک روز در میون جایزه می گرفت حسسسسسسسسابی کیف می کرد

************************************

حالا منم می خوام توی این پست عکس تمام جوایزی که توی اون مدت پارسا از ما و بقیه اعضای خانواده گرفت رو با ذکر تاریخ بذارم....تا خودش بعد ها بدونه که طی چند هفته چقققققققققققققققدر جایزه نصیبش شد..

*************************************

هفته اول مهد کودک

اینم اولین جایزه ای که برای پارسا خریدیم

چهارشنبه 27 شهریور 92 ..................از طرف مامانی

از وقتی ساعت رو براش خریدم خیلی حس بزرگی بهش دست داده بود و همش خودش رو با باباش مقایسه می کرد و می گفت چون بزرگ شدم و مرد شدم و میرم مهد کودک ، برام ساعت خریدی؟

پارسایی

***************************************

جایزه های هفته دوم :

شنبه 30 شهریور 92 ...............فاطمه جون(مربی اش)

پارسایی

*************************

یکشنبه 31 شهریور 92....................مامانی

پارسایی

******************

سه شنبه 2 مهر 92..................مامان صدیق(مامان خودم)

خیلی وقت بود که پارسا علاقه داشت معنی تمام چیزهایی رو که می بینه به انگلیسی بدونه ...واسه همین حس کردیم این گزینه مناسبی برای جواب دادن به سوالهاشه

پارسایی

*********************

چهارشنبه 3 مهر 92....................از طرف خاله جون

اینها رو وقتی که رفتیم تهران خاله جون و غزلی به همراه 4 یا 5 تا دفتر و چند تا مداد و پاک کن و تراش به پارسا دادن(جدیداً عاااااااااااااشق باب اسفنجی شده...البته بعد از مک کویین و پت و مت و پلنگ صورتی)

پارسایی

************************************************

جایزه های هفته سوم :

دوشنبه 8 مهر 92..........................از طرف مامان ستاره(مامان بابا مجتبی)

پارسایی

*********************

سه شنبه 9 مهر 92............................فاطمه جون (مربی اش)

پارسایی

*****************

پنج شنبه 11 مهر 92........................مامانی

پارسایی

***************************************

جایزه های هفته چهارم :

مهمترین و عزیز ترین جایزه ای که از همون اول مهد کودک رفتن، بابایی قولش رو به پارسا داده بود...بالاخره توی این هفته تقدیم گل پسری شد

و اون چیزی نبود جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــز .........یه اسکوتر خوشگل و خوشرنگ

شنبه 13 مهر 92..................................از طرف بابا مجتبی

پارسایی

*******************

دوشنبه 15 مهر 92........................فاطمه جون

پارسایی

********************

چهار شنبه 17 مهر 92 ...............................از طرف زندایی

دفتر نقاشی بزرگ

پارسایی

*******************************************

اینم کل جوایزی که توی چهار هفته اول مهد کودک پارسایی از ماها گرفت

پارسایی

و این داستـــــــــان همچـــــــنان ادامه دارد...چشمکاوه

****************************

راستی اینم هدیه ای که مامان و بابا به مناسبت روز جهانی کودک به پارسایی دادند......16 مهر 92

پارسایی

*****************************

حالا چند تا عکس از پارسا نازدونه بذارم که جاش واقعاً توی این پست خالی بود

مامان فدای پسرش بشه که مردی شده واسه خودش

پارسایی

**********************

قربون ذوقت برم من

پارسایی

****************

روی اسکوترش کارتی رو که به مناسبت روز کودک توی مهد بهشون دادند رو چسبوند

پارسایی

پارسایی

*********************

مامانی کشتی اون عروسکهای بینوا روابله

پارسایی

********************

اینجام دلش نیومد تنهایی بره اسکوتر سواری واسه همین عروسکهای محبوبش رو هم سوارش کرد

پارسایی

پارسایی

پارسایی

قلب ممنون از نگاههای قشنگتون قلب

" 9 آبان 92 "

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامي كيانا
9 آبان 92 10:52
از امروز تصميم بگير همچين زود زود وبتو آپ كني آخه گاهي اوقات از بس ميام و پست تكراري ميبينم حوصله م سر ميره

به به تا باشه از اين مهد رفتن ها

پارسا جون يه وقت بد نگذره؟

اگه چيز ديگه اي ميخواي بگو؟



با اينهمه خداروشكر كه حالا بدون مشكل ميره مهد

واي چه ذوقي كرده از ديدن اسكوترش

واي ساعتشو ديدم ياد اون موقع كه هنوز نيومده ميخواست ساز مخالف بگيره و بهونه ساعتش رو گرفت افتادم خدا رو شكر به خير گذشت

فكر كنم ايندفعه كيانا و پارسا خيلي بهتر با هم بازي كردن

ايشالا دفعات بعد صميميتشون بيشتر شه




باورت میشه بعضی اوقات خودم دلم برای پست گذاشتن تنگ میشه ولی تا می خوام یه تکونی به خودم بدم و بیام سر کامپیوتر یهویی حسش می پره و تنبل میشم

باورت میشه امروز تمام نظرات وبلاگ کیانا رو با موبایل گذاشتم....یعنی کف کردم قشنگ...همه ی اینها از تنبلی روشن کردن کامپیوتر نشات می گیره

آره خدا رو شکر...حداقل با این همه تهیه و تدارکی که ما دیدیم نتیجه ی خوب هم گرفتیم

واقعنا ...اون روز خونتون واقعاً به خیر گذشت...اگه کیانا همکاری نمی کرد و ساعتش رو در نمی آورد که رسماً بیچاره بودیم

آره واقعاً این دفعه سازششون خیلی بیشتر از کل کل کردنشون بود...واقعاً امید هست که دفعات دیگه بهتر بشه...ایشالله که همینطور باشه تا ما بتونیم یه دل سیر حرف بزنیم

مامي كيانا
9 آبان 92 10:53
ميگم پارسا رو گذاشتي مهد اومد پاي نت؟


نه بابا اتفاقاً امروز بابت دلسوزی های مادرانه پارسا رو نبردم مهد تا راحت بخوابه...
دیشب ساعت 12 و نیم شب وقتی که پارسا خوابش برد حسش اومد که بیام پست بذارم...و تا ساعت 2و نیم مشغول بودم...اگه میذاشتم واسه امروز که دوباره می پرید
محدثه
11 آبان 92 22:34
سلااااااااااااااااااااااااام، حال و احوال؟ خوبید؟ خوشید؟؟
وااااااااااااااااااای پارسایی خوش به حالت پسر! چقدر جایزه چه مامان بابای خوفی!!
میگما پارسا با این همه جایزه تا دکتراشم تضمین شده دیگه؟
انشاالله که همیشه موفق باشی پسری... البته با کمک خدا و بابایی و مامانی.


ببخشید که دیر اومدم پیشتوون آخه ویندوز کامپوترمو عوض کردم موزیلام حدف شد حالم ندارم تنظمات IE رو ردیفش کنم. بعدشم که اومدم خونه به دلیل تنبلی زیاااااااد دو بار باگوشی نظر گداشتم ولی گفت "کد امنیتی نادرست است" . دیگه قاطی کردم رفتم سراغ لپ تاپ. خلااااااصه تنبلی بد دردیـــــــــــــــــــه


سلاااااااااااااااااااام به روی ماهت...قربونت برم ما خوب خوبیم...شما چطورید؟
هنوز کجاشو دیدی آجی محدثه...اینا تازه اولشه..الان مدتیه که خودم سفارش اسباب بازی و جایزه میدم از قبیل ماسک و همزن برقی اسباب بازی و عروسک پیشی و اوووووووووووو یه عالمه چیز دیگه...که باید به عنوان جایزه برام تهیه بشه
ههههههههه واقعاً گل گفتی محدثه...ایشالله که همون طور که گفتی تا دکترا پیش بره
ایشششششششششششششالله...مرسی از دعای خوبت عزیزم
خواهش می کنم گلم ...این چه حرفیه شما هر وقت که بیای ما رو خوشحال و ذوق زده می کنی
ای ای ای...امان از تنبلی...امان از تنبلی برای روشن کردن کامپیوتر....خود من هم دقیقاً به دردش دچارم....فققققققققققط با گوشی میرم تو اینترنت...مگر اینکه بخوام پست جدید بذارم
بازم ممنون که برامون وقت گذاشتی.....دوستت داریم یه عاااااااااااااااالمه
مامي كيانا
14 آبان 92 9:02
http://lazica.blogfa.com/post-298.aspx


سايت ساناز سانيا جديد شده و اون دستور شيريني تبريزي و ديگه نداره



دستت درد نکنه عزیزم...اتفاقا چند روز قبل هم من رفته بودم سایت ساناز و سانیا دیدم که تغییر کرده و ...اینم از شانس منه دیگه...عیبی نداره
بازم ممنونم مونا جون
مامي كيانا
4 آذر 92 11:27
كلا در وبلاگو تخته كردي ديگه؟
مام پارسا
پاسخ
خخخخخخخخخخخخخخخخخ....تخته رو خوب اومدی