پارسایی در نیمه اول اسفند 91
سلااااااااااااااااااااااااام به روی ماه تموم دوستای گل و گلابمون
حال و احوالتون خوبه؟ ............... دماغتون چاقه؟ ................ خدا رو شکر
ما هم خوب خوبیم و بعد از 10 روز بی اینترنتی بالاخره اینترنتمون وصل شد
توی این مدت به این نتیجه رسیدم که این تنبلی من و دیر به دیر آپ کردن وبلاگ پارسا یدونه خیلی هم بد نبود چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خب معلومه دیگه شدیداً اعتیادم به اینترنت کم شده وگرنه توی این دو هفته خیییییییییییلی بهم فشار میومد و در واقع دیوونه می شدم ولی خدایی هیچ حس بدی بهم دست نداده بود و فقط دلتنگ شما دوستای خوبم بودم
خب حالا یه کم از اوضاع و احوالمون بگم:
توی این مدتی که نبودیم کلی کار مفید انجام دادیم...مثلـــــــــــــــــــــــــاً:
یه سفر دو سه روزه به تهران داشتیم (از نهم اسفند تا صبح دوازدهم)که در واقع یک تیر و دو نشون بود... چون هم خاله جون اینا رو دیدیم و هم خرید عیدمون رو انجام دادیم
کم و بیش دارم خونه رو تر و تمیز می کنم و کارهامو میرسم
راسسسسسسسسسسسستی برای اولین بار برای گل پسرم لباس دوختم...البته من اولین خیاطیمو دوران بارداری انجام دادم اونم ماه 5 یا 6 بودم که 2 تا پیراهن بارداری از روی پیراهن هایی که داشتم برای خودم دوخته بودم
حالا این بار از روی لباس های پارسا براش لباس خونگی دوختم...بهم نخندید ...خب بدون هیچ دوره و کلاس و آموزشی باید هم با دوختن یه دست لباس خونگی واسه عزیز ترین فرد زندگیم این همه ذوق مرگ بشم...آخ نمی دونید وقتی اون لباس رو تنش پوشیدم چه کیفی کردم...یعنی دیگه داشتم بال در می آوردم بخدا
*********************
حالا از پسر نازم بگم که این روزها حسابی شیرین زبون و بلبل و خوردنی شده...با وجود اینکه الان جمله سازیش عالی شده ولی هنوز بعضی از کلمات رو اشتباه میگه که من عاشق اون کلماتشم و انقدر از شنیدنشون کیف می کنم و انرژی می گیرم که واقعاً حاضر نیستم درستشون رو بهش یاد بدم تا جایگزین این کلمات دلنشنین و شیرین بشه
داشته نباشم .........نداشته باشم
کاریدم ...... کاشتم
پزیدم ... پختم
لَختِ باب... رختخواب
بابِ غش .... باغ وحش
مُبَبَّع (mobabba ).... مربّع
دالِلِه ... دایره
شیل .... شیر
نیمی نوس ...مینی بوس
مُگاظب باش..... مواظب باش
آزیبون ... آویزون
پُتکِلُ (pot kelo) .....پرتغال
کسپول آتش نشانی ... کپسول آتش نشانی
ببشخید ...ببخشید
بعد از هر کار اشتباهی وقتی می بینه که ما از دستش ناراحت شدیم فوری با بغض میگه ببشخید....بعد از اینکه ما می گیم خواهش می کنم دیگه تکرار نکن...میگه از من نالاحت نیستی؟...و باز بعد از اینکه ما میگیم نه ..... میگه بخند.... و تا ما نخندیم ول کنمون نیست
تمام این مراحل رو انقدر تکرار می کنه تا بالاخره لبخند رضایت رو از ما می گیره
***********************
یکشنبه سیزدهم اسفند رفتیم آرایشگاه پدر جون و موهای گل پسری رو برای عید کوتاه و خوشگل کردیم
***********************
هر روز چند ساعتی با هم کتاب می خونیم...عااااااااااشق مجموعه کتابهای غاز کوچولو هست ...
علاوه بر اونها کتابهای می می نی و چند تا کتاب داستان دیگه هم هستن که خیلی دوستشون داره و هر روز همه رو یکجا باید براش بخونم ....یعنی رسماً بیحال میشم وقتی اون همه کتاب رو بدون وقفه می خونم....طوری که خودش می خنده و میگه انقدر کتاب خوندی که کَف کردی؟؟؟؟؟؟
شعر های کتابهای غاز کوچولو و می می نی رو کامل کامل حفظه و فقط کافیه که من با دستم جایی که شعر نوشته هست رو نشون بدم ...بعدش دیگه پارسا خودش بدون هیچ اشتباهی شعر رو می خونه
*********************
شکل های : مربع ...مستطیل ... مثلث ... لوزی .... دایره و بیضی رو خوب و دقیق میشناسه و می دونه که کدوم ها گوشه دارند و کدوم ها گوشه ندارن...حتی می دونه که اونهایی که گوشه دار هستن هر کدوم چند تا گوشه دارند
(لا حول و لا قوه الا بالله العلی و العظیم )
**********************
حالا برای دیدن عکسهای مربوط به چیزهایی که نوشتم بفرمایید ادامه مطلب:
اینم پسر خوشگلم بعد از اصلاح و حموم
************************
اینم اولین خیاطی مامان برای گل پسرش
************************
این هم مجموعه 5 جلدی غاز کوچولو که گفتم....خیلی سبک شعر هاش دلنشینه...فکر کنم خود من بیشتر از پارسا از این کتابهاش خوشم میاد
*********************
فعلاً 2 تا از می می نی ها رو داره...در اولین فرصت می خوام بقیه رو هم براش تهیه کنم
***********************
از بین چهل پنجاه تا کتاب داستانی که داره این چند تا رو بیشتر دوست داره
**********************
این هم همه کتابهایی که فعلاً شدیداً مورد علاقه پارساست و همیشه همراهشه و من بینوا هم همه رو یکجا باید بخونم
*************************
عاشق این قسمت از کتاب "شب شده وقت خوابه" غاز کوچولو هست...
***************************
این نیم دایره آبی رنگ رو بر می گردونیم
***************************
و بعد دو تایی با صدای خیلی خیلی بلند و از ته اعماقمون شعر زیر رو می خونیم....و کللللللللللللی می خندیم
آی کیف میده ...آی کیف میده....بعد پارسا با ذوق میگه چقدر داد زدیم
*****************************
پی نوشت : این پست رو 4 روز پیش که اینترنتمون وصل شده بود تقریباً آماده کرده بودم ولی متاسفانه به خاطر سرگیجه ای که یهویی اومد سراغم و خیلی بی حال و ناتوانم کرد و 4 روزه که مدام فقط دراز کشیده هستم .... الان بدون هیچ تغییری فقط تاییدش می کنم
شرمنده که به دیدن شماها نمی تونم بیام... راستش نمی تونم زیاد توی صفحه مانیتور نگاه کنم چون سر گیجه ام تشدید میشه...قول میدم سر فرصت به همتون سر بزنم
20 اسفند 91