اربعین و شله زرد پزون مامان زهرا
سلام به دوستای خوب و مهربونم.من و پارسا خیلی خوشحالیم که بالاخره بعد از چند روز تونستیم بیایم پیشتون آخه خیلی دلمون هواتونو کرده بود.
درسته که دیر اومدیم ، با تاخیر اومدیم ولی با دست پر اومدیم.
این چند روزه که به خاطر خرابی لپ تاب نتونستیم بیایم و پست جدید بذاریم خیلی اتفاقات افتاد که مهمترینش شله زرد پزون مامان زهرا (بنده) تو روز اربعین بود.
الان سه ساله که روز اربعین امام حسین به خاطر نذری که سه سال پیش کرده بودم و حاجتم رو هم گرفته بودم دارم شله زرد می پزم.
امسال هم مثل دو سال قبل یک روز قبل از اربعین تمام وسایل مورد نیاز برای پخت شله زرد رو مهیا کردیم .
شب من و پارسا با کمک همدیگه برنج ها رو پاک کردیم(البته پارسا به سبک خودش پاک می کرد یعنی بیشترش رو توی خونه پخش می کرد) و بعد شستیمش.
صبح ساعت هشت و نیم آب و برنج رو گذاشتیم روی گاز و مرحله به مرحله موادش رو اضافه می کردیم.
در طول این مدت پارسا خواب بود .من و بابا مجتبی کنار دیگ ، قرآن و زیارت عاشورا خوندیم و برای همه دعا کردیم ، برای شفای مریض ها مخصوصاً بچه های مریض، برای باز شدن گره ها ، عاقبت به خیری همه مون و .....
تقریباً اواسط پخت شله زرد ، زندایی همراه متین و دختر دایی جون اومدند خونمون.
پارسا هنوز خواب بود ، من رفتم صداش کردم و گفتم پاشو متین اومد خونمون ، پارسا هم به محض شنیدن اسم متین چشمهاش کامل باز شد و خندون با سرعت وصف ناپذیری از اتاق به سمت هال دویید و از شوق زیاد زمین هم خورد.
بعد پارسا رو سر دیگ بردم کمی از بادوم ها رو نگه داشته بودم تا پارسا توی آش بریزه و اون هم با دستای کوچولوش بادوم ها رو توی آش ریخت و یه کوچولو هم آش رو هم زد.
پارسا و متین کلی با هم بازی کردن از جمله آجر بازی و ماهیگیری ، همین باعث شد که پارسا بازی ماهیگیری رو خوب خوب یاد گرفت طوری که الان خودش می تونه تموم ماهی ها رو یکی یکی با قلّاب برداره.
ظهر دیگه آش آماده شد . توی ظرف ها ریختیم و من و بابا مجتبی بردیم و تقسیمشون کردیم.
بفرمایید شله زرد نذری
واسه دیدن بقیه عکسا بدو برو ادامه مطلب :
جیگر مامان واسه اینکه من کاری به کارش نداشته باشم تا هرچی دلش خواست خرابکاری کنه ، داره ناز می ریزه و خودش رو برام لوس می کنه چون می دونه نازش حسابی خریدار داره
اینجا هم دیگه به جای پاک کردن کلاً مشغول بازی با برنج های پاک کرده شد
پارسا و متین پای دیگ شله زرد
اینجا یکی یدونه مون رفت یه قاشق از شله زرد بخوره که از شانسش فقط دارچین روی آش رفت تو قاشقش و اون هم خورد و قیافه اش هم که گویای حسش بعد از خوردن دارچین هست