نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

پارسا جونم مهمون داره

1390/11/18 16:48
نویسنده : مام پارسا
1,106 بازدید
اشتراک گذاری

 

دیشب پارسا یه مهمون کوچولو داشت.

قرار بود الینا بیاد خونمون(دخمل دوست بابایی).

از شب قبلش به پارسا گفته بودیم که فردا الینا می خواد بیاد خونمون.

پارسا هم همش راه میرفت و می گفت : ایینا(الینا) ، عمو ، مامان ایینا ( مامان الینا ) میاد ایجا(اینجا)

و با هر وسیله ای هم که می خواست بازی کنه سریع یاد الینا می افتاد و اول می گفت : ایینا بیاد بازی ( یعنی الینا بیاد بازی کنیم)

خلاصه خیلی خوشحال بود و انتظار کشید.

بعد از اینکه شام رو درست کردم (ماکارونی) با کمک پارسا سالاد رو آماده کردم.

موقع درست کردن سالاد ،به طور اتفاقی دو تا خیار طوری کنار هم قرار گرفت که شبیه دوتا چشم شد (البته این رو پارسا گفت و بعد من دیدم که آره واقعاً شبیه چشمه)خلاصه همین شد یه ایده برای تزیین سالاد.

به عشق یکی یدونه ام که عاشق "چشم چشم دو ابرو" هست شروع کردم به درست کردن "چشم چشم دو ابرو" روی سالاد

اینم کار مشترک من و قند عسلم

سالاد چشم چشم دو ابرویی

divider ~ hearts

بعد پارسا شروع کرد به لوس بازی در آوردن و ناز ریختن برای من و من هم تند و تند ازش عکس گرفتم.

جیگرم

divider ~ hearts 

 قلب مامان

 divider ~ hearts

اینجا هم دیگه پارسا از عکس گرفتن من خسته شد و الکی خودش رو به حالت قهر و بی حالی زد تا بی خیالش بشم ولی من اینجا هم ولش نکردم.

نفسم

چی کار کنم دیگه آخه عاشششششششششششششششششششششششقشم

خلاصه مهمونامون اومدند ولی در کمال ناباوری ، پارسایی که اون همه انتظار کشیده بود و خوشحال بود با دیدن اونها شروع کرد به گوشه گیری و خجالتی شدن و همش یا می رفت توی آشپز خونه و الکی خودش رو با لباسشویی سرگرم می کرد و یا می اومد بغلم می نشست تا اینکه کم کم شروع به بازی با الینا کرد و سرگرم شدند.

بعد سفره شام رو انداختیم و جاتون خالی شام خوردیم البته شاممون ساده و دوستانه بود ، چون اونها از دوستای صمیمی مون هستن که زیاد خونه هم میریم و با هم تعارف نداریم

 سفره شام

بعد از شام دور هم نشستیم و حرف زدیم و چای و میوه خوردیم و البته چهار چشمی هم مواظب بچه ها بودیم که یه وقت سر اسباب بازی دعواشون نشه.

بچه ها هم واسه خودشون مشغول بودن.یه کم از دست همدیگه اسباب بازی کشیدن ، یه کم با هم خوب بازی کردن یه کم سر اینکه کی موتورو بگیره و کی دوچرخه با هم دعوا افتادن ، خلاصه بهشون خوش گذشت و همه اینها تو عالم بچگی عادیه و بعد ها براشون خاطره میشه.

 پارسا و الینا

اینم از ماجرای مهمونی دیشب ما که حسابی بهمون خوش گذشت.

برای دیدن بقیه عکسها برید به ادامه مطلب:

 مامان به فدای خنده هات و اون چال کنار لپات

عزیز دلم

مامان فدای شیطنتت

عشق من

جیگر

ناناز

 پارسا و الینا

 پارسا و الینا

اینم از دسر (ژله خامه و موز ) که خیلی هم خوشمزه شده بود( جاتون خالی)

دسر

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان حنا
18 بهمن 90 5:39
وای وای قربونت برم عزیز خاله خوشحالم دیدمت فدای اون خندیدنت که می بینمت دلم برات ضف میره ماشالله با مامانیتم خوش سلیقه ای هستین تزئین سالادتون خیلی قشنگ شده خوشم اومد ای ول به شما عزیزای من
خانومی از طرف من اون لپاشو محکم ماچ کن براش هم اسپند دود کنی یادت نره پارسا عزیزمه خدای نکرده چشمش میزنن
گلم سفرت عالی شده ماشالله کدبانویی هستی طرز تهیه ژلتم میگفتی پس چرا اون دسررو درست نکردی؟؟؟؟؟؟؟؟
دوستتون دارم قد ستاره های آسمونX

ممنونم خاله جون مهربون.شما خیلی به من و مامانیم لطف داری.
خدا نکنه خانومی.چشم عزیزم حتماً براش اسپند دود می کنم.
نه بابا سفره مون خیی ساده بود.دستور ژله رو بهت میدم یه بار امتحانش کن.خیلی طعمش خوب و متفاوته.
دلم می خواست اونو درست کنم ولی چون اولین بار بود ترسیدم نتونم خوب در بیارم جلو مهمون ضایع شم.حتماً یه بار درستش می کنم.
خیلی با محبت و مهربونمی.خیلی برام عزیزی بخدا.
دوستتون دارم یه عالمه هرچی بگم بازم کمه

مامان رومینا
18 بهمن 90 9:55
ایشالا همیشه به خوشی باشهچقدر خوب که مهمونی های دوستانه میدید.کاش رومینا زودی بزرگ شه که منم وقت این جور مهمونی ها رو داشته باشم.خوشحالم بهتون خوش گذشته


ممنونم عزیز دلم.نگران نباش رومینای خاله هم به یه چشم به هم زدن بزرگ میشه و شما هم مهمونی های دوستانه میدید.خیلی دوستت دارم مهربونم.رومینای خوشگلمو ببوس
محدثه
18 بهمن 90 11:08
بههههههههههههههه! می بینم که مامانی سرآشپزیه واسه خودش دسر و سالاد زیبا و... ناناز من وقتی می خندی کپی همون عکس بابایی میشی که تو آلبوم خونمونه که رو پنجره ایستاده بود، مامانی می دونه کدوم میگم.
عزیزم الهی همیشه شاد باشین هم تو هم مامانی و بابایی...


سلام آجی خوبم.چقدر خوبه که تو همیشه میای پیشمون، من و مامانیم کلی ذوق می کنیم.نه بابا کار ساده ای بود، چشمات قشنگ می بینه.
آره عزیزم درسته خیلی شبیه اون عکس باباییش میشه.
قربونت برم مهربونم.خیلی دوستت دارم عسسسسسسسسسسسسسسسسسسیسم.


مامانی درسا
19 بهمن 90 1:46
سلام عزیزم.پارسا قندی حسابی با دختر مردم خوش گذشته نه .عزیزم روز به روز زیبا تر و شیرین تر مبشی .


سلام خاله جونم.آره حسابی بهم خوش گذشت.خاله جون چشماتون قشنگ می بینه.
خاله جون مهربونش مرسی از این همه ابراز لطف و محبت.دوستت داریم
مامان حنا
19 بهمن 90 5:40
سلام نازینیم ممنون از اینکه وقت گذاشتی و طرز تهیه رو برام نوشتی ممنونم
حتما درستش میکنمو عکسشم میزارم
دوستتون دارم خیلی ی ی ی ی ی زیاد
صورت ماه پارسای گلمو ببوس


سلام عزیزم خواهش می کنم مهربونم.ایشالله که خوشتون بیاد.من هم شما رو خیلی دوست دارم.شما هم حنای خوشگلمو ببوس
مامان بیتا
19 بهمن 90 14:43
سلام مام پارسا جون
وای چه مامان با سلیقه ای چه غذاهای خوشمزه ای
و چه پسر اقایی ماشاالله
تو رو خدا محکم ببوسش و از طرف من بچلونش


سلام خاله جون مهربون.ممنون از این همه لطفی که به من و مامانیم داری.
عزیزم مرسی از تعریفت ولی سلیقه ام به شما و آجی گلت که نمی رسه.
حتماً خاله جون محکم می چلونمش.پارسا عادت داره
مامی کیانا
23 بهمن 90 17:38
سلللللللللللللللللللللام چطوری دوست خوبم دلم واسه تو و پسر گلت تنگیده بود.چندروز خیلی کار داشتم و البته تل هم قطع بود
تصمیم نداری این چاله چوله های رو صورت پارسا رو پر کنی به بابای پارسا بگو هرچی سیمان و ماسه از ساختمون اضافه کرده بریزه تو این چاله ها آخه هر روز داره عمیق تر میشه خطرناکههههههههه راستی مرحبا به این دوست خوش سلیقه ما آفرین مامانی مهربون


سلام عزیز دلم.فدات شم بخدا منم دلم برات یه ذره شده بود.خوشحالم که بالاخره اومدید.
آره واقعاً. در مورد چاله چوله ها واقعاً گل گفتی فکر کنم باید آخرش همین کارو بکنم.
نه بابا سلیقه ما که به شما نمی رسه خانوم خانوما.
خیلی دوستت دارم عزززززززززززیزم
ثمين
25 بهمن 90 16:06
سلام!
لينك شدين و ورود شما رو به جمع دوستان دنياي نفيس خوش آمد ميگم.


ممنونم دوست خوبم
مادر کوثر و علی
27 بهمن 90 11:23
سلام عزیزم

امیدوارم همیشه در کنار هم شاد و سلامت باشید

اومدم بگم دوستتون دارم و آپم


ممنونم خانومی.منم خیلی دوستتون دارم.الان یه کمی درگیرم ، حتماً زودی میام دیدنتون
نرگسی
3 اسفند 90 23:22
کجاییییییییییی دوستمممممممم ؟؟؟؟؟؟؟؟


سلاااااااااااااااااااااااااام عزیز دلم.خوبی مهربونم؟
یه کم درگیر اسباب کشی بودم و تازه یه کمی سرم خلوت شد.حتماً زودی میام پیشت
مامان ترنم کوچولو
6 اسفند 90 18:29
مبارکه عزیزم.دلمون آب افتاد پارسا جونی.کیک نوش جونت


مرسی خاله جونی .ببخشید که با این طرز خوردنم دلتون رو آب انداختم.
ترنم کوچولو رو حسابی ماچ ماچش کنید
بهـــــــــــــار
7 خرداد 91 12:59
وای ماکارونییییییییییییی چه ته دیگی بوده هاااااااااا معلومه دستپختت خوبه


قرررررررررررربونت برم مهربونم.نه بابا اون طور ها هم که شما میگی نیست