پارسا در جشن تولد پسر عمو مهدی
دیشب من و پارسا و بابا مجتبی به همراه همه عمه جونا و عموجونا و بچه هاشون ، شام خونه عمو جون اسد دعوت بودیم .آخه تولد مهدی جون بود و مامان و باباش می خواستن یه جشن تولد خانوادگی براش بگیرن.
بچه ها قبل از شام کلی با هم بازی و سر و صدا کردن و طبق معمول سر اسباب بازی یه کم با هم کل کل کردن و ما بزرگتر ها هم فقط به کاراشون می خندیدیم ، چون واقعاً خنده دار بود.
مثلاً یه بار پارسا و محمد سر کامیون با هم کشمکش داشتند و هر دو تاشون در حال کشیدن کامیون بودن که یک دفعه کامیون بینوا به دو قسمت تقسیم شد و یکی دست پارسا و یکی دست محمد موند و من و مامان محمد کلی خندیدیم.
خلاصه خونه از صدای بازی بچه ها و حرف زدن ما بزرگترا با هم ، حسابی شلوغ شده بود.
از جلو : محمد مهدی ، محمد، مهدی ، پارسا ، محمد رضا
بعد سفره شام رو پهن کردیم و شام خوردیم و بعد از شام نوبت به کیک و فوت کردن شمع رسید.
بچه ها از جمله پارسا شروع کردن به انگشت زدن به کیک و بعد هم خوردن انگشتای کوچولوی خامه ای.
بعد هم که شمع روشن کردند تقریباً همه بچه ها فوت کردن ، نمی دونم مهدی آخرش موفق شد خودشم شمع تولدش رو فوت کنه یا نه؟
واسه خاطر دل بچه ها ، زن عمو چند بار شمع رو روشن کرد تا بچه ها فوت کنن و خوش باشن.
بعد نوبت رسید به باز کردن کادوها ، که البتّه زحمت باز کردن تموم کادو ها رو پارسا جون کشید و اصلاً اجازه نداد که مهدی کادوهاشو باز کنه .تا مهدی داشت یه کادو رو نگاه می کرد ، آقا پارسا کادوی بعدی رو باز می کرد.
انگار که توی کادو ها دنبال اسباب بازی می گشت ولی بعد از اینکه همه رو باز کرد و دید از اسباب بازی خبری نیست ، بی خیال شد و رفت کنار بابا مجتبی نشست.
بعد هم کیک بریده شد و همه مشغول خوردن کیک و چای شدیم.
خلاصه امشب خیلی به هممون و مخصوصاً بچه ها خوش گذشت.حسابی بازی و خرابکاری کردند و ما هم تا تونستیم ازشون عکس گرفتیم
مهدی جون تولدت مبارک
سال دیگه هم جشن تولد بگیر، قول میدم بازم خودم کادو هاتو باز کنم تا تو خسته نشی.
از طرف پارسا ، کلانتر محل
حالا واسه دیدن عکسای تولد برید به ادامه مطلب:
به خاطر نزدیک بودن به 22 بهمن ، کیک رو به شکل پرچم سفارش دادن
از راست : امیر رضا ، پارسا ، مهدی ، محمد
اینجا پارسا جون در حال انگشت زدن به کیکه ( خداییش اینجوری کیک خوردن بیشتر می چسبه)
حالا یکی یدونه ما داره انگشت خامه ایش رو می خوره (به به .........)
حالا دیگه وقت باز کردن کادوهاست که پارسا جون این زحمت رو متحمل شد و نذاشت مهدی جون خسته بشه
جداً نگاه کنید ، توی تموم عکسا پارسا داره یه کادو باز می کنه.
از راست : آرشام ، پارسا ، مهدی ، محمد
یه کادوی دیگه..........
اینم یه کادوی دیگه .........
و اما اصل مطلب یعنی خوردن کیک ( هوررررررررررررااااااااااااااااااااااااااا)
قربون اون زبون نازت بشم که داری دور لبت می گردونیش.نوش جونت نانازم
اگر عکس ها کمی تار شد ببخشید ، چون دیشب دوربینم رو یادم رفت ببرم واسه همین با موبایل عکس گرفتم و چون بچه ها مدام در حال ورجه وورجه بودن عکس ها کمی لرزید و تار شد.