پارسا در چهار شنبه سوری
سلام به دوستای خوب و دوست داشتنی خودم
این مدت انقدر سرم گرم بود و مشغول بودم که اصلاً فرصت نت اومدن نداشتم.
ولی حالا از چند روز قبل از سال نو شروع می کنم و میگم که چه اتفاقاتی افتاد تا به ایام عید و ماجراهاش برسیم
می دونم که دیر شده ولی می نویسم تا برای پارسا به یادگار بمونه.
اول از چهار شنبه سوری میگم :
سه شنبه غروب همه خونه مامان صدیق جمع شدیم ، مامان صدیق آش ترش مخصوص چهار شنبه سوری پخت.
اینم از آش ترش ، جای همتون حسابی خالی بود.
دست مامان صدیق درد نکنه
بعد دایی جون محمد آتیش درست کرد و همه شروع کردیم به پریدن از روی آتیش.
پارسا هم توی بغل همه از روی آتیش پرید
هرکسی هم که می پرید شعر "زردی تو از من و سرخی من از تو " رو می خوند و یه کم در مورد این شعر صحبت کردیم که این درسته یا باید بگیم "زردی من از تو و سرخی تو از من" و خلاصه بعد از کلی تحلیل آخرش هم نفهمیدیم چی شد.
بعد آش خوردیم. جای خاله جون و غزلی خیلی خالی بود آخه اونا تهران بودند ولی عمو مهران به خاطر ماموریت کاری پیش ما بود.
یادش بخیر :
اون موقع ها که مجرد بودیم هرسال من و خاله جون با همدیگه آتیش درست می کردیم ولی امسال جاش خیلی خالی بود.
خلاصه چهار شنبه سوری امسال هم به خیر و خوشی و توی جمع خانواده بهمون خوش گذشت.
خدایا شکرت
حالا واسه دیدن عکسا برید به ادامه مطلب:
اینجا بچه ها اومدن کنار آتیش
از راست:امیر رضا - محمد مهدی - متین - پارسا
پارسا انقدر آتیش دوست داره که هیچ ترسی ازش نداره ، حتی چند بار با پا داشت می رفت توی آتیش که ما گرفتیمش
اینجا دایی جون علی به بچه ها کاکائو فشاری داد و اونا هم سخت مشغول خوردنش هستن
جیگر مامان مشغول خوردن آش ترش