لحظه تحویل سال نو
روز یکم فروردین بعد از اینکه ساعت 5 صبح خوابیدیم ، من ساعت رو ، روی 7 صبح زنگ گذاشتم و بعد از اینکه ساعت زنگ خورد پریدم و رفتم توی اتاق پذیرایی چرخی زدم ولی دیدم که همه چیز مرتبه و واقعاً هیچ کاری نمونده بود که انجام بدم چون همه کارها رو شب قبل انجام داده بودم.
بعد نشستم تقویم دیواری هایی رو که می خواستیم به عنوان عیدی به خانواده بدیم رو شیرازه زدم و بعد بابا مجتبی رو بیدار کردم و لباس پوشیدیم و آماده شدیم و فقط مونده بود بیدار کردن پارسا که چند دقیقه قبل از سال تحویل بیدارش کردم و لباسش رو پوشیدم.
من و پارسا آماده شدیم برای بیرون رفتن از خونه با قر آن و چند شاخه گل سنبل توی دستای پارسا.
بابایی هم دوربین رو آماده کرد تا از لحظه تحویل سال فیلم بگیره ، آخه هر سال از این لحظه فیلم می گیریم.
بالاخره 2 ، 3 دقیقه قبل از تحویل سال من و پارسا رفتیم جلوی در حیاط.
مهدی (پسرعموجون) و زن عمو جون پارسا هم جلوی در بودند ، بیشتر همسایه ها هم اومده بودند بیرون.
من و پارسا چند تا شاخه سبز از زمین چیدیم و بعد از اینکه توپ سال نو رو در کردن به زن عمو اینا تبریک گفتیم و رفتیم پیش بابایی و بابایی هم از ورود ما و تبریک گفتنامون فیلم و عکس گرفت.
بعد سه تایی با هم رفتیم خونه مامان ستاره (مامان بابایی) که توی همون آپارتمان بود.
پارسا جون و مهدی جون خونه مامان ستاره
پارسا چون فقط 2 ساعت خوابیده بود خیلی بهونه گیری کرد و همش می گفت بریم "دد"
اینجا پارسا بغل بابایی و منتظر "دد" رفتنه و همچنان شاخه های گل سنبلی که از قبل از سال تحویل دادیم دستش توی دستشه
تا اینکه برگشتیم خونه خودمون و خوابوندمش.
حالا واسه دیدن بقیه عکسها برید به ادامه مطلب:
اینجا لحظه ایه که من و پارسا بعد از سال تحویل رفتیم پیش بابایی و جیگر مامان از همین جا شروع کرد به "دد" گفتن
تو روخدا خمیازه اش رو ببینید آدم با دیدن خمیازه اش خوابش می گیره.
الهی بمیرم بچه ام هلاک خوابه خب حق هم داره فقط 2 ساعت خوابید دیگه!
اینجا هم دیگه عشق مامان به خواب شیرین رفت
قربونت برم که توی خواب هم گل هاتو پایین نمیذاری و محکم نگهشون داشتی