پارسا مهمون الینا خانومه

دیشب شام خونه الینا جون(دخمل دوست بابایی) دعوت بودیم.

پارسا بعد از ظهر به عشق این خوابید که وقتی بیدار شد بریم خونه الینا.

واسه همین هم وقتی که بیدار شد دیگه منتظر بابایی نموندیم و من و پارسا خودمون ساعت 6:30 پیاده رفتیم خونشون و توی راه پارسا برای خودش و الینا پفیلا خرید.

اولش هردوتا یه کم از هم فاصله می گرفتن ولی به نیم ساعت نکشید که انگار توی خونه بمب ترکونده بودند.

به طرز وحشتناکی توی خونه اسباب بازی پخش شده بود.

من و مامان الینا 5 یا 6 باری اسباب بازیها رو جمع کردیم ولی 5 دقیقه بعد دوباره خونه به همون حالت قبلی بر می گشت.

خلاصه موقع شام شد و شام خوردیم و بعد دسر و میوه خوردیم و کلی حرف زدیم و از دست این بچه های شیطون کلی خندیدیم و ساعت 12 شب برگشتیم خونه و تا بخوابیم ساعت 2 شد.

حالا واسه دیدن عکس جوجوها برید به ادامه مطلب: 

اینجا جیگرا نشستن و دارن پفیلا می خورن ( الینا دقیقاً 9 ماه از پارسا کوچیکتره)

 فدای چشماتون بشم که انقدر ناز نگاه می کنید دردونه هاااااااااااااا

 هرکدوم برای خودش داره بازی می کنه ، پارسا نشسته روی ببعی و داره هن هن می کنه و الینا هم ماشین گرفته و داره ماشین بازی می کنه

 اینجا جیگر مامان در حال کندن چشمای ببعیه

 یهویی الینا خانوم حسش اومد بره روی میز دراز بکشه

 جوجه ها آخه این چه طرز پفیلا خوردنه؟

 تو رو خدا نیگاشون کنید

 آهاااااااااااااااای ما اینجا نشستیما این چه وضع نگاه کردن به همدیگه ست؟

یععععععععععععععنی چی؟ (تیریپ غیرتی)

 عشق مامان خوش میگذره عزیزم؟