بابایی دوزت ممائک (روزت مبارک)
امسال اولین سالی بود که پارسا با زبون خودش روز پدر رو به بابای مهربونش تبریک گفت
اون روز پارسا کادویی رو که من از قبل آماده کرده بودم رو گرفت دستش و پشت در منتظر موند و به محض اومدن بابایی کادو رو سمت باباجونش گرفت و گفت :
دوزت مُمائک ( روزت مبارک)
بابایی با شنیدن این جمله از دهن پارسا شوکه شده بود و می گفت :هیچ وقت فکر نمی کردم روزی برسه که بچه ام بیاد و این روز رو به من تبریک بگه
واسه همین خیلی خوشحال بود
وقتی که خونه پدر جون (بابا جون خودم) رفتیم هم پارسا همون کار رو تکرار کرد و به پدر جون هم روزش رو تبریک گفت.
همینطور وقتی که خونه عموجون نائب رفتیم.
بابای بابایی سالهاست که فوت شده ، یعنی وقتی که بابایی 13 سالش بود باباش رو از دست داد و بیشتر کارهای بابایی رو عموجون نائب که داداش بزرگ باباییه انجام می داد و حق پدری به گردن بابا مجتبی داره برای همین ما هر سال روز پدر میریم خونه عموجون نائب.
فقط روز پدر امسال یه فرق بزرگ با سالهای قبل داشت و اونم این بود که امسال کادوی بابایی و پدر جون و عموجون رو پارسا با دستای کوچولوش داد و با لحن شیرینش روزشون رو تبریک گفت
حرف های پارسا به بهترین بابای دنیا :
بابا مجتبی مهربون روزت مبارک
بابایی به خاطر همه زحمت هایی که واسه راحتی من و مامانی می کشی ازت ممنونیم
بابایی ببخش اگه وقتی که خونه میای با وجود تمام خستگیت من نمیذارم بخوابی و دوست دارم باهام بازی کنی
بابایی ببخش اگه وقتایی که دوست داری استراحت کنی ولی چون می بینی که ما حوصله مون سر رفته ست میگی بیاید بریم بیرون
بابایی ببخش اگه بعد از ظهرایی که خیلی عجله داری و باید زود بری مغازه ، واسه همین یواشکی میری توی اتاق تا فقط چند دقیقه چشمات رو ببندی ولی مامانی تو رو لو میده و من میام سراغت و شروع به اسب سواری و بازی کردن باهات می کنم و نمیذارم بخوابی
بابایی ، من و مامانی با هیچ زبون و با هیچ کاری نمی تونیم زحمت هات رو جبران کنیم
ولی فقط اینو بدون که:
من و مامانی عاشقونه دوستت داریم
و
از خدا می خوایم که تا آخر عمرمون ، سایه ات بالای سرمون و وجود نازنینت تکیه گاهمون باشه
پدرجون عزیزم و عمو جون خوبم
من و مامان و بابام روزتون رو از صمیم قلب بهتون تبریک میگیم و از خدا می خوایم که سالیان سال سایه تون بالای سرمون باشه
خییییییییییییییییییییییییلی دوستتون داریم