نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

تا حالا اینجوریشو دیده بودید؟

1391/6/19 2:09
نویسنده : مام پارسا
945 بازدید
اشتراک گذاری

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

سلام *** سلام *** سلام

حال و احوالتون چطوره ؟... خوبید؟ ... نی نی های نازتون خوبن؟ ... خب خدا رو شکر

دوست جونا امروز اومدم با چند تا عکس متفاوت از پارسا

اگر می خواید بدونید منظورم چیه پس با من به ادامه مطلب بیاید:

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

توی یکی از روزهای گرم مرداد ماه و اواسط ماه رمضان که هوا شدیـــــــــد گرم بود ... به پارسا بستنی دادم تا بخوره ( اونم بستنی سالار که خودتون می دونید بزرگتر از بستنی های دیگه ست)... بعد از اینکه بستنی اش رو خورد اومد پیشم تا دستش رو بشورم که دیدم بستنی داره از دست و پاش چکه می کنه ... مثل اینکه بیشتر بستنی رو داده بود دست و پاش بخورن... خلاصه کنار سینک ظرفشویی نشوندمش تا پاهاش رو توی سینک بشورم .... که دیدم این گل پسر با کلی لبخند و ناز و اطوار و گردن کج کردن یواش یواش خودش رو داخل سینک کشوند و شروع به آب بازی کرد.... کلی هم کیف کرد ...

خلاصه پا شستن همانا و حمام کردن توی سینک همان ....

توی این عکسها هنوز موهاش و تنش خیس نشدن ، آخه وقتی که کلاً خودش رو خیس کرد و مشغول آب بازی شد من داشتم ازش فیلم می گرفتم و نتونستم عکسی بگیرم...

این عکسا رو اینجا گذاشتم تا بعد ها که خودش می بینه بدونه که کجاها که آب بازی نکرد ... از بس که این بچه عاشق آب بازیه❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

این عکس هم مال همون وقتیه که مجوز توی سینک رفتن رو از من گرفت و حالا ذوق زده ست

پارسا یدونه

 

پارسا یدونه

 

پارسا یدونه

 

پارسا یدونه

 

پارسا یدونه

 

پارسا یدونه

 

پارسا یدونه

 

پارسا یدونه

امیدوارم که خوشتون اومده باشه

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (49)

آجی محدثه
19 شهریور 91 7:37
الهی من فدات بشم که اینقدر عاشق آب بازی هستی. یادمه پارسایی از همون اول هم عاشق تو سینک رفتن بود (همون دورانی که بچه تر بود توی خونه قبلی) ولی اجازه نداشت بره توش ودست به دامن عزیزش میشد ولی کمتر موفق میشد پارسایی ببخشیدا شدی عین اردک...


خدا نکنه آجی مهربونم.آره من عااااااااااااااااااااشق آب بازی ام
واااااااااااااااااای چقدر خوب یادته محدثه جونم.آره بخدا دقیقاً همین طور بود.
اتفاقاً دیشب که داشتم این مطلب رو می نوشتم یاد همون روزا افتادم با این تفاوت که الان به همون یک بار توی سینک رفتن قانع شد ولی اون موقع که کوچولو بود در روز بالای بیست بار لج و گریه که منو بذار توی سینک ، طبق معمول عزیز حرفش رو گوش میداد و من حرص می خوردم.
آجی جون دیگه ببخشید برای چی ؟ خودم هم می دونم شبیه اردکم از بس که توی آبم ، تازه مامانم بعضی اوقات به من میگه قورباغه
مامان آمیتیس
19 شهریور 91 12:54
چه عکسای قشنگی. پارسا جون خیلی بانمکه ماشاا...


مرسی خاله جونی.چشماتون قشنگ می بینه.ممنون از تعریفتون
....
19 شهریور 91 12:55
وای خدا حالا تو این سینک میوه و سبزی هم میشوری؟خدایا


آره لیلا جون (مامان رستا) ، میوه و سبزی هم توش می شورم چون بچه ام فقط توش نشست و آب بازی کرد نه چیز دیگه ای.... حالا شما چرا ناراحتی ، راستی اسمتو یادت رفت بنویسی

مامان آمیتیس
19 شهریور 91 12:55



مررررررررررررررررررررررررررسی
ilijoon
19 شهریور 91 14:35





ilijoon
19 شهریور 91 14:39
اين ميوه وسبزي كه تو سينك شسته شده خوردن داره
من از الان اعلام ميكنم اسممو تو ليست اونهايي كه ميخوان اين وميوه وسبزي و بخورند رزرو كني حالا ماماني چقدر بليط فروختي ؟؟؟؟؟؟
قربونت برم جيگر خيلي دلشون هم بخواد اون ميوه وسبزي رو بخورند


الهی فدای تو دوست خوبم بشم من.... با داشتن دوست عزیزی مثل تو من دیگه غم ندارم بخدا...
مرسی خاله جون مهربونم.من و مامان عاااااااااااااااااشقونه دوستت داریم
ilijoon
19 شهریور 91 14:40
هورااااااااااااااااااااا بالاخره بختتون باز شد وداريد مياييد زودتر بياييد تا ما فرار نكرديم شماره تلفنم رو هم با خودتون بياريد چون هيچ بهانه اي رو قبول نميكنم


الهههههههههههههههههههی دورت بگردم.آره خدا رو شکر مثل اینکه بختمون باز شد و طلسم شکست.
چششششششششششششششششششششم عزیزم.حتماً
ilijoon
19 شهریور 91 14:40
زودتر بياييد ما منتظريم


من بیشتر دارم لحظه شماری می کنم تا بیایم.
یعنی میشه روی ماه تو و ایلیا جونم رو از نزدیک ببینم.
ilijoon
19 شهریور 91 14:41
خوبه بستنيه ثواب كرد باعث آب بازيت شد


واااااااااااااااااااااقعاً
ilijoon
19 شهریور 91 14:41



خیلی گلی ... خیلی ماهی ... یدونه ای بخدا...دیگه نمی دونم چی بگم
ilijoon
19 شهریور 91 14:42



عااااااااااااااااااااااشقتم
ilijoon
19 شهریور 91 14:42
فداي خنديدنت بشم عزيزممممممممممممممم


خدا نکنه خاله جون مهربونممممممممممممممممممم.مرسی از این همه محبتی که به ما داری
ilijoon
19 شهریور 91 14:43
حالا اون پارچه چيه گذاشتي اونجا چي ميشد ميديديمت؟مگه دومادم نبودي؟؟؟؟خوب نامحرم كه نيستم


ای بابا دیگه خیلی ضایع بوددددددددددددددد.
شما به من محرمی بقیه رو چی کار کنم

ilijoon
19 شهریور 91 14:44
زهرا جون عالي بود دستتون درد نكنه


ممنونم گلم.مرسی از تعریفت.قابلتو نداشت مهربونم
ilijoon
19 شهریور 91 15:10
شرمنده نت يه دفعه هنگ كرد
ilijoon
19 شهریور 91 15:13
هر وقت كانكت شدي خبرم كن
نرگسی
20 شهریور 91 0:10
عزیز دلممممممممممممممممممم .. بوووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسس
حتما حتما فقط به خاطر تو دوستم ..


مررررررررررررررررررررررررسی خاله جون مهربونم.دوستت دارم.
ممنونم دوست جونی ، قربونت برم من.خوشحال شدم
نرگسی
20 شهریور 91 2:13
مرســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی عزیز دلم
شرمندم میکنی به خدا
منم دوست دارم دوستم


خواهش می کنم عزیز دلم.
من فقط حقیقت و احساس واقعی مو گفتم.
مرسی گلم.من عاششششششششقتم
سهیلا مامان پارساطلا
20 شهریور 91 8:19
سلام خدمت شما دوست عزیز و مامان پارسای خوشگل من عاشق همه پارساهای گلم


سلام عزیزم.مرررررررسی که به دیدنمون اومدی.
واقعا که هم پارسا ها گلن.بوس
مامان رومینا
20 شهریور 91 10:31
ای پسر شیطونهمه بچه ها عاشق آب بازی هستن


.آره عزیزم دقیقاً همین طوره.بوسسسسسسسسسسسسس
ilijoon
20 شهریور 91 10:40
شرمنده باز هم نت هنگ كرد ميرم به ايليا صبحانه بدم ساعت 11 وربع بيا ني ني گپ


خواهش می کنم گلم.تو چرا شرمنده ای.برو باشه
ilijoon
20 شهریور 91 10:43
اونوقت نميتونيم خوب غيبت كنيم همه ميخونند....:


D

ilijoon
20 شهریور 91 10:44
نيم ساعت ديگه ميام


OK
ilijoon
20 شهریور 91 10:45
باشه نيم ساعت ديگه ساعت 11ونيم ميام


باشههههههههههههههههههههه
ilijoon
20 شهریور 91 11:17
سلاممممممممممممممم
ايليا جون
20 شهریور 91 11:18
اومدي
ايليا جون
20 شهریور 91 11:18
ايليا جون
20 شهریور 91 11:20
كجاييييييييييييييييييييييييييييي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


اومددددددددددددددددددددم
ايليا جون
20 شهریور 91 11:26
اومدم


خوش اومدی گلم
ايليا جون
20 شهریور 91 11:27
فردا صبح حركت ميكنيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ايليا جون
20 شهریور 91 11:29
نميدونم جديدا بايد ايليا رو انگليسي تايپ كنم ودوباره فارسي كنم طول ميكشه براي همين سعي كردم اصالتم رو حفظ كنم
ايليا جون
20 شهریور 91 11:30
مواظب باشيد
ايليا جون
20 شهریور 91 11:30
چهار شنبه مياييد ديگه
ايليا جون
20 شهریور 91 11:32
خوب بالاخره تا كي نميخوان همديگه رو ببينند؟چه حرفها
ايليا جون
20 شهریور 91 11:34
موافقت نميشه .... چهار شنبه يا سه شنبه خودت هر كدوم راحت تري ؟؟؟؟نترسيد ما خونتون نمياييم
ايليا جون
20 شهریور 91 11:35
سه شنبه يا چهارشنبه انتخاب كن
ايليا جون
20 شهریور 91 11:37
يعني نميخواييد بياييد خونمون شب كه سركار نيست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شوشوم گفته بهشون بگو حتما بيان
ايليا جون
20 شهریور 91 11:39
بدي رو با خوبي جواب ميدن تا من شرمنده بشم تا الان كه نشده بود ولي ديگه نميام
ايليا جون
20 شهریور 91 11:41
بابا باكلاس ها ...... يه بله ميخواييد بگيد ها اجازه شوشوت هم كه دست خودته افتخار بده بگو بله
ايليا جون
20 شهریور 91 11:42
بهت زنگ ميزنم
ايليا جون
20 شهریور 91 11:45

خوب باخواهرت اينها بياييد غصه نخور فرار نميكنيم


ايليا جون
20 شهریور 91 11:46
ان شاالله منتظر زنگت ميمونم الان كه از دستت ناراحتم ولي بالاخره موفق ميشم حالا ميبيني
ايليا جون
20 شهریور 91 11:48
آفرين ديگه فكر كنم تو قبولت كنند [hr

ايليا جون
20 شهریور 91 11:51
ما اينيم ديگه
ايليا جون
20 شهریور 91 12:21
شرمنده گلم مهمان اومده دوباره ميام پيشت


خواهش میکنم گلم.برو به مهمانت برس.
ilijoon
20 شهریور 91 13:45
مامان گیسوجون
20 شهریور 91 16:12
دوست گلم می شه زحمت بکشید به گیسو جون من رای بدید ممنون می شم

لینک مسابقه

http://koodakeman91.niniweblog.com/post347.php
بنویسید شماره 22



عزیزم من قبلاً رای دادم.اگه پذیرفته میشه حتماً رای میدم
مامان رستا(لیلا)
25 شهریور 91 1:47
س.متاسفم خانومی .کامنت من نبوده.گفت بهتون بگم منظوری نداشته فقط یه لحظه حواسش رفته به اون موردی که براتون نوشته بود.مهم اینه که به بسر گلت خوش گذشته .منظوری نداشته عزیزم


امیدوارم همین طور بوده باشه.
مامان رستا(لیلا)
25 شهریور 91 1:54
س دوباره .اگه نوشته قبلیم چند بار براتون اومد برای اینه که خطا میده همش(و این نوشته هم)