پارسا در روز های آخر 33 ماهگی
پارسای خوشگلم سلام.
شیرینم ، ٢ روز دیگه وارد 34 ماهگی میشی ، واسه همین من امروز اومدم تا در مورد حرف زدن ها و حرکاتت بنویسم
خیلی خیلی شیرین زبون و خوردنی شدی عسلم.... دیگه خیلی چیزها رو می فهمی و خیلی شرایط رو درک می کنی... گاهی اوقات حرفهایی می زنی که ما چشمامون از تعجب گرد میشه
وقتی داری صحبت می کنی باید حتماً بهت نگاه کنیم وگرنه صدامون می کنی و میگی : گوش کن ببین من چی میگم ..... بازم چند دقیقه بعد می پرسی : گوش میدی؟
وقتی که آجر بازی می کنی حتماً باید ما هم کنارت باشیم و مشغول بازی بشیم وگرنه بهت مزه نمیده و اون وقت میای بغلم می شینی و میگی : "من تندا (تنها) بودم " ... و این یعنی تو هم بیا پیشم
کلی آهنگ بلدی بخونی مخصوصاً آهنگ های گروه رستاک رو خیلی خوب می خونی چون از بچگی علاقه شدیدی به دیدنشون داشتی و همیشه به ما می گفتی :رعنا بذار (اسم یکی از آهنگ هاشه)
شبها وقتی که میریم تا بخوابیم شما برای فرار از رختخواب ، هزار و یک چیز رو بهونه می کنی تازه اون موقع شب کلی هم بلبل زبون میشی ... مثلاً میگی: مامانی حسابی گُلُسنه ام ، دالم ملیض میشماااااااا ، حالم داره بد میشه هااااااا ، غذا می خوام .... بعد از خوردن غذا و گذشتن نیم ساعت از وقت خواب دوباره دنبال سوژه جدید می گردی ، خلاصه تا بخوابی به 2 نیمه شب می رسه.
دو تا عروسک خرسی داری که شبها موقع خواب باید کنارت باشند :اسم یکی رو با همدیگه گذاشتیم "خرسی خوابالو" و اسم یکی دیگه رو هم گذاشتیم "خرسی لاو" (love) .... اون عروسکی که توی عکس بلغلش کردی خرسی لاوه
اون کیفی هم که توی دستته همیشه وقتی میریم بیرون یا مهمونی همراهته ، البته من بهش می گفتم جامدادی ولی یک بار که از مهمونی برگشتیم به من گفتی :مامانی نگو جامدادی ، من ازت نالاحت میشم ، بگو کیف..... بعد از اون هم من دیگه میگم " کیف "نمی دونم چرا پسر خوشگلم روی این قضیه حساس شدی ، فقط خوشحالم که انقدر بزرگ شدی که می تونی انتخاب کنی به وسایل مورد علاقه ات چی بگیم ، حتی این قضیه که کیف و جامدادی از یک خانواده هستند رو هم درک کردی بدون اینکه ما چیزی بگیم.
از 28 مرداد ماه دیگه شبها هم پوشک نمی پوشی ، در واقع نزدیک به یک ماهه که کلاً با پوشک خداحافظی کردی و مردی شدی واسه خودت
درک خیلی بالایی از شرایط داری ، هر بازی و هر حرکتی رو هر جایی و با هر کسی انجام نمیدی ، بزرگ و کوچیکی رو خیلی خوب متوجه میشی
علاقه شدیدی داری که توی مهمونی های سمت خانواده بابایی بری بغل آجی نگار و یا الهه جون(دختر عمو ها) بشینی
و مهمونی های سمت خانواده مامانی بغل سوده جون (دختر دایی) بشینی
بیشترین سرگرمیت در طول روز نقاشی کشیدن و آجر بازیه
برنامه های مورد علاقه ات :
سی دی های "با نی نی 3" و " محله ماشین آباد " و "اتوبوسهای شلوغ"رو خیلی دوست داری.
برنامه پاگرد که قبلاً از تلویزیون پخش میشد و 10 دقیقه ای بود رو ما برات ضبط کرده بودیم و چون توش کلاغ هم نقش داره خیلی دوستش داری و همش میگی کلاغه بذار...
ناگفته نمونه که خدا رو شکر کلاً اهل تلویزیون دیدن نیستی و اینهایی هم که دوست داری و برات میذارم بیشتر صداش رو با دقت گوش میدی و خودت مشغول نقاشی کشیدن یا آجر بازی میشی و از اون بچه هایی نیستی که میخ تلویزیون میشن و من بابت این قضیه خیلی خوشحالم
همین که تلفن زنگ می خوره بعد از تموم شدن صحبتم یا می پرسی : کی می خواد بیاد؟
یا می پرسی : کجا می خوایم بریم؟
کلاً بیرونی شدی شدیییییییییید ، غصه ام گرفت هوا که سرد بشه چطوری توی خونه نگهت دارم
خیلی بامحبت و با احساس هستی ، دستاتو سمت من باز می کنی و میگی:" بییییا بغلم" ... توی این قضیه با بابایی یه کم رو در واسی داری
ولی همبازی همیشگیت باباییه و اون جور که با بابا توی بازی راحتی و لذت می بری با من نیستی
انگار نیازهات رو بین من و بابایی تقسیم کردی .... برای محبت دیدن و محبت کردن سمت من میای .... و برای بازی کردن و شادی سمت بابایی میری
البته این قضیه ثابت و همیشگی نیست چون روزها که من و تو با هم تنهاییم کلی بازی می کنیم و حرف می زنیم و شعر می خونیم و مثل 2 تا دوست با هم می خندیم ، اگر یکیمون یک کلمه ای رو اشتباه بگه سوژه درستش می کنیم و از ته دل با هم می خندیم (خوشم میاد که تو هم مثل آدم بزرگ ها شوخی کردن و سوژه پیدا کردن بلدی)
بیشترین نگرانی من و بابایی اینه که خیلی زیاد همه چیز رو متوجه میشی ، غم و شادی رو خیلی خوب درک می کنی و شدید نیاز به ابراز محبت داری ، انگار یهویی بزرگ شدی و از حالت بچه گونه و تفکرات کودکانه خارج شدی
جمله سازی هات خیلی خوبه و اصلاً مشکل نداری و تمام فعل ها رو درست و بجا به کار می بری ، حتی از حرف اضافه و قید هم خیلی ماهرانه استفاده می کنی
دایره لغاتت تقریباً کامل شده ، خیلی از کلماتی رو که قبلاً اشتباه می گفتی الان دیگه درست میگی و حتی ما هم وقتی به شوخی اشتباه می گیم ، تو درستش رو میگی و به ما گوشزد می کنی که درست صحبت کن ، اون کلماتی که قبلاً اشتباه می گفتی و الان درست میگی اینهاست:
بوشادی....... لباسشویی میاس ..... لباس دپینی ... دمپایی تابانو .... تامیون (کامیون)
ولی بعضی از کلماتی که هنوز هم اشتباه میگی و خیلی هم با مزه هستن اینهاست :
چیس پیلی (کیف سی دی) نپینی (نعلبکی) دمپه (دکمه) تمپه(تخمه) اوپوتوس (اتوبوس) تمپونو (تخم مرغ) .........
تازه به قول بابایی بد آموزی هم داری چون حرف زدن ما رو هم شبیه خودت کردی (بس که حرف زدنت قشنگ و دلنشینه)
مخصوصاً کلمه " چیس پیلی " که دیگه فکر کنم کل فامیل به کیف سی دی میگن : چیس پیلی
قند عسلم ، فعلاً همین ها یادمه ، اگه بازم چیزی به ذهنم رسید حتماً برات می نویسم