نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

پارسا در روز های آخر 33 ماهگی

1391/6/20 22:03
نویسنده : مام پارسا
902 بازدید
اشتراک گذاری

شکلک های محدثه جون

پارسای خوشگلم سلام.

شیرینم ، ٢ روز دیگه وارد 34 ماهگی میشی ، واسه همین من امروز اومدم تا در مورد حرف زدن ها و حرکاتت بنویسم

شکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروین 

پارسا یدونه

loveشکلکهای جالب و متنوع آروین

خیلی خیلی شیرین زبون و خوردنی شدی عسلم.... دیگه خیلی چیزها رو می فهمی و خیلی شرایط رو درک می کنی...  گاهی اوقات حرفهایی می زنی که ما چشمامون از تعجب گرد میشه

  
شکلکهای جالب آروین

وقتی داری صحبت می کنی باید حتماً بهت نگاه کنیم وگرنه صدامون می کنی و میگی : گوش کن ببین من چی میگم ..... بازم چند دقیقه بعد می پرسی : گوش میدی؟

وقتی که آجر بازی می کنی حتماً باید ما هم کنارت باشیم و مشغول بازی بشیم وگرنه بهت مزه نمیده و اون وقت میای بغلم می شینی و میگی : "من تندا (تنها) بودم " ... و این یعنی تو هم بیا پیشم

کلی آهنگ بلدی بخونی مخصوصاً آهنگ های گروه رستاک رو خیلی خوب می خونی چون از بچگی علاقه شدیدی به دیدنشون داشتی و همیشه به ما می گفتی :رعنا بذار (اسم یکی از آهنگ هاشه)

شبها وقتی که میریم تا بخوابیم شما برای فرار از رختخواب ، هزار و یک چیز رو بهونه می کنی تازه اون موقع شب کلی هم بلبل زبون میشی ... مثلاً میگی: مامانی حسابی گُلُسنه ام ، دالم ملیض میشماااااااا ، حالم داره بد میشه هااااااا ، غذا می خوام .... بعد از خوردن غذا و گذشتن نیم ساعت از وقت خواب دوباره دنبال سوژه جدید می گردی ، خلاصه تا بخوابی به 2 نیمه شب می رسه.

دو تا عروسک خرسی داری که شبها موقع خواب باید کنارت باشند :اسم یکی رو با همدیگه گذاشتیم "خرسی خوابالو" و اسم یکی دیگه رو هم گذاشتیم "خرسی لاو" (love) .... اون عروسکی که توی عکس بلغلش کردی خرسی لاوه

اون کیفی هم که توی دستته همیشه وقتی میریم بیرون یا مهمونی همراهته ، البته من بهش می گفتم جامدادی ولی یک بار که از مهمونی برگشتیم به من گفتی :مامانی نگو جامدادی ، من ازت نالاحت میشم ، بگو کیف..... بعد از اون هم من دیگه میگم " کیف "نمی دونم چرا پسر خوشگلم روی این قضیه حساس شدی ، فقط خوشحالم که انقدر بزرگ شدی که می تونی انتخاب کنی  به وسایل مورد علاقه ات چی بگیم ، حتی این قضیه که کیف و جامدادی از یک خانواده هستند رو هم درک کردی بدون اینکه ما چیزی بگیم.

از 28 مرداد ماه دیگه شبها هم پوشک نمی پوشی ، در واقع نزدیک به یک ماهه که کلاً با پوشک خداحافظی کردی و مردی شدی واسه خودت

درک خیلی بالایی از شرایط داری ، هر بازی و هر حرکتی رو هر جایی و با هر کسی انجام نمیدی ، بزرگ و کوچیکی رو خیلی خوب متوجه میشی

علاقه شدیدی داری که توی مهمونی های سمت خانواده بابایی بری بغل آجی نگار و یا الهه جون(دختر عمو ها) بشینی

و مهمونی های سمت خانواده مامانی بغل سوده جون (دختر دایی) بشینی

بیشترین سرگرمیت در طول روز نقاشی کشیدن و آجر بازیه

برنامه های مورد علاقه ات :

سی دی های "با نی نی 3"  و " محله ماشین آباد " و "اتوبوسهای شلوغ"رو خیلی دوست داری.

برنامه پاگرد که قبلاً از تلویزیون پخش میشد و 10 دقیقه ای بود رو ما برات ضبط کرده بودیم و چون توش کلاغ هم نقش داره خیلی دوستش داری و همش میگی کلاغه بذار...

ناگفته نمونه که خدا رو شکر کلاً اهل تلویزیون دیدن نیستی و اینهایی هم که دوست داری و برات میذارم بیشتر صداش رو با دقت گوش میدی و خودت مشغول نقاشی کشیدن یا آجر بازی میشی و از اون بچه هایی نیستی که میخ تلویزیون میشن و من بابت این قضیه خیلی خوشحالم

همین که تلفن زنگ می خوره بعد از تموم شدن صحبتم یا می پرسی : کی می خواد بیاد؟

یا می پرسی : کجا می خوایم بریم؟

کلاً بیرونی شدی شدیییییییییید ، غصه ام گرفت هوا که سرد بشه چطوری توی خونه نگهت دارم

خیلی بامحبت و با احساس هستی ، دستاتو سمت من باز می کنی و میگی:" بییییا بغلم" ... توی این قضیه با بابایی یه کم رو در واسی داری

ولی همبازی همیشگیت باباییه و اون جور که با بابا توی بازی راحتی و لذت می بری با من نیستی

انگار نیازهات رو بین من و بابایی تقسیم کردی .... برای محبت دیدن و محبت کردن سمت من میای .... و برای بازی کردن و شادی سمت بابایی میری

البته این قضیه ثابت و همیشگی نیست چون روزها که من و تو با هم تنهاییم کلی بازی می کنیم و حرف می زنیم و شعر می خونیم و مثل 2 تا دوست با هم می خندیم ، اگر یکیمون یک کلمه ای رو اشتباه بگه سوژه درستش می کنیم و از ته دل با هم می خندیم (خوشم میاد که تو هم مثل آدم بزرگ ها شوخی کردن و سوژه پیدا کردن بلدی)

 بیشترین نگرانی من و بابایی اینه که خیلی زیاد همه چیز رو متوجه میشی ، غم و شادی رو خیلی خوب درک می کنی و شدید نیاز به ابراز محبت داری ، انگار یهویی بزرگ شدی و از حالت بچه گونه و تفکرات کودکانه خارج شدی

جمله سازی هات خیلی خوبه و اصلاً مشکل نداری و تمام فعل ها رو درست و بجا به کار می بری ، حتی از حرف اضافه و قید هم خیلی ماهرانه استفاده می کنی

دایره لغاتت تقریباً کامل شده ، خیلی از کلماتی رو که قبلاً اشتباه می گفتی الان دیگه درست میگی و حتی ما هم وقتی به شوخی اشتباه می گیم ، تو درستش رو میگی و به ما گوشزد می کنی که درست صحبت کن ، اون کلماتی که قبلاً اشتباه می گفتی و الان درست میگی اینهاست:

بوشادی....... لباسشویی        میاس ..... لباس      دپینی ... دمپایی       تابانو .... تامیون (کامیون)

ولی بعضی از کلماتی که هنوز هم اشتباه میگی و خیلی هم با مزه هستن اینهاست :

چیس پیلی (کیف سی دی)           نپینی (نعلبکی)       دمپه (دکمه)            تمپه(تخمه)      اوپوتوس (اتوبوس)      تمپونو (تخم مرغ)    .........

تازه به قول بابایی بد آموزی هم داری چون حرف زدن ما رو هم شبیه خودت کردی (بس که حرف زدنت قشنگ و دلنشینه)

مخصوصاً کلمه " چیس پیلی " که دیگه فکر کنم کل فامیل به کیف سی دی میگن : چیس پیلی

قند عسلم ، فعلاً همین ها یادمه ، اگه بازم چیزی به ذهنم رسید حتماً برات می نویسم 

 

شکلک های محدثه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (55)

ilijoon
20 شهریور 91 18:14
سلاممممممممممممممممم جوجو


سلاااااااااااااااااااااااااااااااام خاله جونی.
ايليا جون
20 شهریور 91 18:15
پيشاپيش 34 ماهگيت مبارك عسلم


مرسی خاله جون مهربونم.
ايليا جون
20 شهریور 91 18:16
فدات بشم جيگري
كار درستي ميكني متذكر ميشي بايد حواسشونو جمع كنند وبه حرفهات كاملا گوش بدهند


هییییییییییییییییییی خاله جون ، باز خوبه که شما منو درک می کنی.
زهرا میگه:خواهر اگر ما بخواهیم موقع حرف زدنش نگاش کنیم باید کار و زندگی رو ول کنیم و 24 ساعته بشینیم روبروش چون پارسا تمام وقت داره صحبت می کنه
ايليا جون
20 شهریور 91 18:18
جانممممممممممممممم عزيزم اگر ميخواي تندا نباشي به ماماني بگو برات هر چي زودتر عروس بگيره آخه اين ماماني كه به دردت نميخوره
ميگم داريد مياييد تهران سرويس طلاتونو بگيريد بياريد براي دخترم نشون بذاريد


آی گفتی خاله جون.خوشم میاد که زود همه چیزو می گیری و راه حلش رو هم پیدا می کنی ولی از مامان من که آبی گرم نمیشه
چی میگییییییییییییییییییییییییییییییی؟
مرضیه جان توهم بالا زد ها ، کو دخترت ؟ وجود خارجی نداره که.....
ولی چشم دست خالی نمیایم
ايليا جون
20 شهریور 91 18:19
چشمم روشن اين رعنا كي بيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟


اوه اوه اوه مادر خانومم غیرتی شد.
خاله جون ببخشید دیگه تکرار نمیشه.
رايان
20 شهریور 91 18:20
نه نه پشيمون شدم تا تكليف اين رعنا خانوم مشخص نشده سرويس قبول نميكني ميخواي رو دخترم اسم بذاري وبري
ايليا جون
20 شهریور 91 18:21
نه نه پشيمون شدم تا تكليف اين رعنا خانوم مشخص نشده سرويس قبول نميكنيم ميخواي رو دخترم اسم بذاري وبري


هی وای من یعنی این همه توهمات خراب شد رفت.
بابا یه سی دی رستاک بخر متوجه میشی رعنا کیه(هر چند بعید می دونم تو واسه این چیزا پول بدی ، ولش کن خودم بعداً برات کپی می کنم)
ايليا جون
20 شهریور 91 18:22
خوب ماماني خودت تو رژيمي چرا به بچه غذا نميدي شبها گرسنه اش ميشه


آره ، من میشناسمش ، 5 دقیقه هم دیر تر بخوابه 5 دقیقه ست.
نامرد بلده ما رو رنگ کنه
ايليا جون
20 شهریور 91 18:25
آفرين به پارسا جوني مستقلمون


مررررررررررررررررررررررررررررررررررررررسی خاله جونم
ايليا جون
20 شهریور 91 18:26
آبرومونو بردي ماماني ناسلامتي من خيلي وقته كه مرد شدم پوشك چيه؟؟؟


همینو بگو خاله جون....اصلاً مامانم نمی خواد قبول کنه که من واسه خودم مردی شدم.مگه نهههههههه؟
ilijoon
20 شهریور 91 18:28
حتما با اين تعريفهايي كه ماماني ازت كرده اگر بتوني قضيه اون رعنا خانومو حل كني بهت دختر ميدم آخه حيفه موقعيت به اين خوبي از دستم بره


قضیه رعنا رو شما حل شده بدون... اصلاً مشکلی نیست...شما دختر بیار بردنش با ما..
ilijoon
20 شهریور 91 18:29
ايول به حجب وحيات جيگر فقط بغل خانومها ميشيني


آره بابا خییییییییییییییییلی مراعات می کنم.
ilijoon
20 شهریور 91 18:30
سي دي باني ني 3 هم اومده؟؟؟؟؟عجب؟؟؟؟؟؟


آره خواهر پنجش هم اومده.کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ilijoon
20 شهریور 91 18:31
هي خواهر من كه اسيرم پسرم به تلويزيون وابسته است چه كنم؟؟؟؟


عزیزم سرش رو به چیز های دیگه گرم کن.زیاد خوب نیست پای تلویزیون بشینه.
ilijoon
20 شهریور 91 18:32
بيچاره بابايي


واااااااااااااااااااااااقعاً
ilijoon
20 شهریور 91 18:33
خاله جون من سر تا پا سوژه ام نياييد تو وماماني ازم سوژه بگيريد تو نت پخش كنيد بايد براي ديدارتون حواسمو خيلي جمع كنم


راست میگی.آخ جوووووووووووووووووووووون پس ما هر جوری هست میایم دیدنتون.
ilijoon
20 شهریور 91 18:35
من ميگم پسرمون مردي شده براي خودش اين كه نگراني نداره خوب زود براش زن ميگيريد ومن هم از غصه سروسامون دادن دخترم در ميام



من که در برابر این همه توهم کم آوردم.راستش دیگه نمی دونم چی بگم.
چشم خاله جان شما دختره رو زودتر بیار ما نمیذاریم بی سر و سامون بمونه ، قول قول قول ، حالا خیالت راحت شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ilijoon
20 شهریور 91 18:35
قربون شيرين زبونيهات بشم عزيزممممممممم


خدا نکنه خاله جون مهربونم.خیلی دوستتون داریم
ilijoon
20 شهریور 91 18:36
بسيار زيبا ودلنشين بود عزيزم دستت درد نكنه


قابلتونو نداشت مهربونم.خوشحالم که خوشتون اومده
ilijoon
20 شهریور 91 18:40



خییییییییییییییییییییییییییلی ماهی گلم.
ilijoon
20 شهریور 91 18:42
زهرا جون بعد از ظهر خوابتو ديدم اومدي خونمون با خواهرت خيلي ذوق كرده بودم بيدار شدم گفتم از اونجايي كه خواب زنها چپه احتمالا ديدار حاصل نميشه
منتظر تماست هستم


ای جااااااااااااااااااااانم.واقعاً.پس معلومه که خیلی به فکرمون هستیااااااااا.
ایشالله که خیره و ایشالله دیدار حاصل میشه تا دیگه کسی نگه خواب زنها چپه.
به روی چشم عزززززززززززززززززززززززیزم
ilijoon
20 شهریور 91 18:42



ilijoon
20 شهریور 91 18:43
قربونت برم چه عروسك وكيف خوشگلي داري


ممنون خاله جونی قابل شما و دخملتون رو نداره.
می خرم براااااااااااااااش
ilijoon
20 شهریور 91 21:56
خوب ديگه عشق اين چيزها رو نميشناسه به مامانش حقه زديم وزير آبي رفتيم پارسا جون رو كه دوست داريم وبه ديدنش هميشه مياييم تا مردم ياد بگيرند


الهی من قربونت برم.منم عاشششششششششششششششقتم.
ولی اون حقه ات رو هیچ وقت یادم نمیره.
این یه قلمو خوب اومدی جیگرررررررررر
ilijoon
20 شهریور 91 21:56



خیییییییییییییییییییییییییییییلی دوستت دارم.آخه چطوری بگم
نرگسی
20 شهریور 91 23:15



قربونت برم عزیزم.اینا هم برای تو نازنینم
مامان محمدرهام جون
21 شهریور 91 0:09
الهی فدات بشم که انقدر با هوش وشیرینی .مامانی براش یه خواهر وبرادر بیار از تندایی دربیاد بچمون


خدا نکنه خاله جون مهربون.مررررررررررسی.
با تمام سختیهایی که بچه داره ولی مثل اینکه باید همین کار رو بکنم تا بچه ام از تندایی در بیاد.

مامان آمیتیس
21 شهریور 91 3:21
قربونت برم پارسا جون. 34ماهگیت مبارک باشه. ایشالا صد ساله بشی عزیزم


ممنون خاله جون مهربونم.شما خیلی به من لطف دارید.
دوستتون داریم
مامان آمیتیس
21 شهریور 91 3:22



مررررررررررررررررسی
محدثه
21 شهریور 91 8:10
فدای پارسای شیرین زبونم بشم...
خداییش راست میگی پارسا واقعا می فهمه خیلی رفتارهاش بزرگانه ست ما همیشه توی خونه از باادبی پارسا حرف می زنیم عموجونش که هیچوقت سمت بچه ها نمیره عاشقشه. خلاصه آقاییه واسه خودش و همه رو عاشق خودش کرده


سلااااااااااااااااام آجی جونم.
ممنون که این همه به من لطف دارید.
مرسی محدثه جونم شما و عمو جونش خیلی بهش محبت دارید عزیزم.
خوشحالم که در مورد با ادبی پارسا همیشه حرف می زنید.
به عنوان یه مادر هیچ چیزی برام با ارزش تر از مودب بودن پسرم و آقاییش نیست.
مررررررررررررررررررررررررسی از این همه تعریف و محبت.
خیییییییییییییییییییلی دوستتون داریم
شايان
21 شهریور 91 10:20
ماشاله چه پسر باهوش و نازي. 120 سال سالم و دل شاد باشه ايشاله


ممنون خاله جون.ایشالله.مرسی از محبتتون
مامان آمیتیس
23 شهریور 91 0:11
همیشه به یادتونم


مررررررررررررررررررررسی خاله جون مهربونم.خییییییییلی به ما لطف داری.
عاششششششششششقتونیم
مامان محمدرهام جون
23 شهریور 91 2:18
عزیز دلممممممممممممم 33ماهگیت مبارک الهی همیشه شاد وتندرست باشی.کشته خودتو نامگذاریتم.چه اسمهای با مزه ای برای عروسکات انتخاب کردی.بووووووووووووووووس


ممنون خاله جون خوب و دوست داشتنی من..
خدا نکنه خاله جونی ، مرسی از این همه محبتتون.
خوشحالم که از اسم عروسکام خوشتون اومده.
از طرف ما هم یک عااااااااااااااالمه بوسسسسسسسسسسسسسسسسس
مامان آمیتیس
26 شهریور 91 0:43
سلام. خوبین؟ پارسا جون خوبه؟ الان عکسشو تو وبلاگ ایلیا جون دیدم. ایشالا یه روزی من و آمیتیسم از نزدیک روی ماهتونو ببینیم


سلام عزیزم.آره ما خوبیم ممنون.
شما و آمیتیس جون چطورید؟
ایشالله که همین طور باشه و ما هم با همدیگه دیدار داشته باشیم
نرگسی
26 شهریور 91 0:45
خیلی نامردی مامانی چرا به من نگفتی میای تهران . منم بیام ببینمت .. ها؟؟؟



ای جاااااااااااااااااااااااانم.
شرمنده بخدا خیلی فرصتمون کم بود.
ایشالله یه بار دیگه که اومدم حتماً یه برنامه میذارم تا روی ماهت رو ببینم.
ولی اینو بدون که خیییییییییییییییلی دوستت دارم
ilijoon
26 شهریور 91 21:28
سلام زهرا كجاييد؟؟؟؟؟؟؟؟نيومديد هنوز ؟؟؟؟؟
نكنه تهران موندگار شديد وما رو قال گذاشتيد؟؟؟


سلاااااااااااااام عزیزم.نه بابا ما همون جمعه برگشتیم ولی یه کم کار دارم و یه کم هم حس نت اومدن ندارم.
یه جورایی پشتم باد خورد و تنبل شدم
ilijoon
26 شهریور 91 21:31
ايليا كه از صبح جمعه تا غروب كليد كرده بود ماماني پارسا داره مياد خونمون؟؟؟؟؟ول كن ماجرا هم نبود هر چي ميگفتم پارسا شون رفتند شمال قبول نميكرد ديگه بردمش بيرون تا فراموش كرد فردا صبح هم مشغول شست وشو بودم ميگفت ماماني پارسا شون امروز ميان؟؟هيي خواهر نيومديد كه بچمون از چشم انتظاري در بياد


ای جااااااااااااااانم .قربونش برم.
نشد دیگه بخدا.
باز خدا رو شکر که هر جوری بود تونستیم ببینیمتون.
عروسک خانوم
27 شهریور 91 12:53
چقدر شیرین زبوننننننننننننننننن
دل مامان و باباشو با این زبونش حسابی میبره


اوووووووووووووووووووووه چه جورم.حسابی دلداده اش شدیم
نایسل
28 شهریور 91 0:47
تبریک عزیزممممممممممممممم خوبی کلی دلم تنگ شده


مرسی مهربونم.
قربونت برم منم خیلی دلم برات تنگ شده بود گلم
نایسل
28 شهریور 91 0:47
خوش به حالت مرضیه و ایلیا دیدی منم آرزومه بببینمشون


آره واقعاً جات خالی بود.
خیلی خوش گذشته بود بهمون
نایسل
28 شهریور 91 0:47
آفرین به این همه کار عشق خاله


ممنون خاله خوبم
نایسل
30 شهریور 91 23:39
مرسی عشقمممم ببخشید دیر جواب نظراتو میدمم
نایسل
30 شهریور 91 23:40
من هنوز سرفه میکنم


الهههههههههههههههی.مگه هنوز خوب نشدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نایسل
30 شهریور 91 23:40
قابل نداره خوشگلمم


خواهش می کنم.ممنونم برازنده خودته
نایسل
30 شهریور 91 23:41
تو خیلی ماهی مرسی
نایسل
30 شهریور 91 23:41
منم خیلی دلتنگتم
نایسل
30 شهریور 91 23:41
اره خدا مامان بابای همه رو نگه داه


ایششششششششششششششششششالله
مامان آمیتیس
31 شهریور 91 23:48



ممنونم عزیز دلم.خودت گلی خانومی.
مرسی که به یادمون هستی
ilijoon
1 مهر 91 0:43
اي واي بر من ......دختر چرا نمياي نت مثل اينكه مسافرت خيلي اثر بدي گذاشته وحسابي تنبل شدي


آی گفتی اصصصصصصصصصصصصصصلاً حال پای کامپیوتر نشستن ندارم.
باورت میشه که توی این چند روز اصلاً کامپیوتر رو روشن نکردم.
الان هم اومدم فقط نظرات رو جواب بدم.
فعلاً که حوصله آپ کردن دارم. حالا ایشالله حتماً پست جدید میذارم و خاطره تهران اومدن رو می نویسم.
راستش می خوام وقت بیشتری برای پارسا بذارم آخه اینترنت خیلی وقتم رو می گرفت واسه همین هم می خوام دیگه کمتر بیام
عرفان خان
1 مهر 91 9:03
سلام دوست عزیز ... وبلاگ نازی داری ...
دست مامان خوبت درد نکنه
خودتم خیلی نانازتری جیگر
میای با هم دوست بشیم ؟؟؟؟
اگر موافقی لطفا لینکم کن . بهم خبر بده لینکت کنم جیگر


سلام دوست خوبم.ممنون که به دیدنمون اومدید و باز هم ممنون به خاطر تعریفتون.
عزیزم من دوست دارم با هم دوست بشیم ولی شما هیچ آدرسی از خودتون نگذاشتید.
اگه بازم اومدید پیشمون لطفاً آدرستون رو هم بذارید.
مرسی
عرفان خان
1 مهر 91 9:15
سلام دوست عزیز ... وبلاگ نازی داری ... دست مامان خوبت درد نکنه خودتم خیلی نانازتری جیگر میای با هم دوست بشیم ؟؟؟؟ اگر موافقی لطفا لینکم کن . بهم خبر بده لینکت کنم جیگر
نرگسی
2 مهر 91 10:57
یعنی شما هنوز مسافرتین ؟ چرا نیستی ؟


نه بابا خیلی وقته برگشتیم ولی اصلاً حس و حال پای نت اومدن ندارم.پشتم باد خورده.
کار های خونه کلی از وقتم رو می گیره و بقیه رو هم در اختیار پارسا هستم.
مرسی که به یادم هستی عزیز دلم.خیلی دوستت دارم
خاله جون
4 مهر 91 15:04
اي جوووون ماشالا
دوست داريد يه آلبوم از عكساي قشنگ جوجوتون داشته باشيد؟ به وبلاگ من سر بزنيد


ممنونم عزیزم.حتماً
مامان محمد صادق(زهرا)
5 مهر 91 10:33
نمی دونم تونستم شدیییییییییدا خوشحالت کنم؟؟؟؟؟؟؟؟


شدیییییییییییییییییداً.... دست گلت درد نکنه .. بازم بیا این ورا
مامان محمد صادق(زهرا)
5 مهر 91 10:44
هههههههههههههههههه!

محمد صادق منم همین طوره!
میگه :مامان.مامان.ببین......

باید یه سره گوشم در خدمت آقا باشه!
نه! فقط گوش نه! چشم و کلل صورت! نه! اصلا کمپلت باید سمت ایشون باشم تا حرف بزنن!!!!

*********************
توو جریان محبت و بازی کاااااااااااااملا با هم تفاهم داریم...!
********************
الهیییی!
من عاااااشق غلط غولوط گفتن بچه هام!

کیف می کنم ازین چیزایی که اختراع می کنن!!!!


وااااااااااااااقعاً ....پس بچه ها همشون همین طوری هستن ، من هم دقیقاً همین مشکلات رو با پارسا دارم ... ولی خب اینام شیرینه...
جدیییییییییییی پس خیییییییییییلی با هم تفاهم داریم که....
واااااااااااای خدای من چقدر ما شبیهیم ... باورت میشه من دلم نمی خواد بعضی از کلماتش درست بشه ... چون عاشقشونم و وقتی پارسا این کلمات رو میگه کیف می کنم.
مررررررررررررررررسی از این همه دقت و نظرات قشنگ