سلامی پر از دلتنگی
سلام سلام سلام
سلام به روی ماه همگی ....خوبید مهربونا؟
دلم خیلی براتون تنگ شده بود
با کلی تاخیر نماز و روزه هاتون قبول باشه..عیییییییییییییدتون هم مبارک
یه سلام هم به دفتر خاطرات گل پسرم باید بگم...راستش دلم برای اینجا نوشتن و از دردونه ام گفتن خیلی تنگ شده بود
دلیل دیر اومدنمون هم اولش تنبلی و بی حالی ماه رمضون و روزه داری بود
بعد هم به محض تموم شدن ماه رمضون مدت شارژ اینترنتمون تموم شده بود ....و تازه دو روزه که تمدیدش کردیم
این بود که غیبتمون طولانی شده بود
***************************************
خب حالا بفرمایید ادامه مطلب تا از این روزهامون براتون بگم:
پ.ن :اسم دعایی که برای پارسا می خونم و همچنین چند تا عکس به ادامه مطلب اضافه شد
توی این مدت پارسا کلی اخلاق و رفتار و حرف زدنش عوض شده...خیلی شیرین صحبت تر و مودب تر شده
********************
بیشتر شبهای ماه رمضون رو تا سحر بیدار بود و بعد از خوردن سحری می خوابید
شبهای احیا با ما قرآن به سر می کرد
از ماه رمضان به بعد عادت کرد که شبها قبل از خواب براش دعا بخونم ،
هر شب خودش میگه برام دعا بخون و من هم از روی مفاتیح توی گوشیم براش حدیث کساء رو می خونم و بعد می خوابه
*********************
یه سری کلمات انگلیسی رو داریم با هم کار می کنیم و پارسا هم کلی پیشرفت کرده و با علاقه پیگیری می کنه
وقتهایی که توی اتاق تنها داره با اسباب بازی هاش بازی می کنه کلمات رو با خودش مرور می کنه..مثلاً میگه : ماشین میشه car , ...
********************
از تاریخ 30 تیر 92 (یعنی در سه سال و هفت ماهگی)دیگه دستشویی رفتن رو کامل یاد گرفت و خودش مستقل میره دستشویی و میاد ...... و هر بار که از دستشویی میاد من با ذوق نگاهش می کنم و می بوسمش...
البته بابایی هم براش یه جایزه خیلی خوب گرفت که پارسا عاشقشه...یه فرغون اسباب بازی خوشگل
چند باری پارسا این فرغون رو توی بازار دیده بود و خیلی خوشش اومده بود....بابایی هم که دید گل پسرش یه قدم دیگه به سوی بزرگتر شدن برداشته...پسری رو به خواسته اش رسوند و این فرغون خوشگل رو براش خرید
**************************
اینجام فرغونش رو پر بار کرد و می خواد ببره اتاقش
*****************************
اینجا هم که سنگده ست و پارسا داره خاک و ماسه می ریزه توی فرغونش
********************
یه بازی روی گوشیم نصب کردم که اسمش pou هست...روزها دوتایی با هم این بازی رو می کنیم و کلی کیف می کنیم
*********************
هنوز هم عاشق نقاشیه و با نقاشی هاش ما رو انگشت به دهن می کنه
***********************
خب فعلاً بریم چند تا عکس ببینیم...تا پستهای بعدی عکسهای بیشتری بذارم
چون این روزها تقریباً یک روز درمیون پارک هستیم واسه همین چند تا عکس از پارک میذارم
می میرم واسه چال لپهات عسلم
**********************************
اون روز توی پارک از این توپهای نخ داری که احتمالاً همتون این روزها زیاد دیدین و صداشو شنیدین واسه پارسا خریدم
البته پارسا بهش میگه توپ تخ تخی (به خاطر صداش)
ممنون از نگاه قشنگتون
فعلاً بای تا بعد
"29 مرداد 92"