نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

اولین سفر پاییزی (1) ...... رامسر ...... ماسوله

سلام دوستای خوبم.... ما اومدیم با یه سفر نامه دیگه ........... سفررررررررررر به رامسر که خیلی خیلی خیلی بهمون خوش گذشته بود ، که الان با بیست روز تاخیر براتون میگم: ****************** این سفر به لطف عمو جون شعیب نصیب ما شد ....   ماجرای سفرمون......... چهارشنبه پنجم مهر ماه  به همراه عمو جون اینا به سمت رامسر حرکت کردیم ... توی راه کلی با هم حرف زدیم و خوش بودیم ... ساعت 5:30 عصر به چالوس رسیدیم و برای اینکه تا شب نشده بتونیم دریا رو ببینیم رفتیم کنار دریا ... و پارسا اونجا برای اولین بار در سال 91 دریا رو دید و کلللللللللللللللی ذوق زده بود... ...
23 مهر 1391

پارسایی در روز جهانی کودک

  **** سلام * سلام * سلام **** حال و احوالتون خوبه؟ ..... خدا رو شکر قبل از هر چیز روز کودک رو به کوچولوهای نازتون از جمله پارسای خوشگل خودم تبریک میگم *************** دیروز یعنی یکشنبه 16 مهر ماه ، به خاطر هفته کودک پارسا رو بردم کانون پرورش فکری ... اونجا یه عالمه بازی کرد و یه عااااااالمه  چیزهای قشنگ دید ..... تازه ه ه ه ه ه ه ه ه ، جایزه ام گرفت خلاصه خیلی بهش خوش گذشت ... بعد هم بردمش پارک تا خاطره روز کودک رو براش قشنگ تر و به یاد موندنی تر کنم غروب هم من و پارسا با کمک هم  یه کیک جدید و خوشمزه (کوکی)&nbs...
17 مهر 1391

ایده های نوین پارسا برای استفاده از نشیمن مبل

سلام به تموم دوستای وبلاگی ... امروز پارسا می خواد روش های جدیدی رو برای استفاده از نشیمن مبل بهتون یاد بده تا شما از یکنواختی در بیاید ******************** تا کی می خواید به روش ثابت و قدیمی از نشیمن های مبل استفاده کنید ؟ ******************** پس برای یادگیری هر چه بهتر این مبحث روی  ( این پست رو مامانی از زبون پارسا نوشته)   ابتدا تمام نشیمن ها رو از روی مبل هاتون بردارین و روی زمین بچینید ... این روش رو من بیشتر پیشنهاد می کنم چون اینطوری یک تیر و 3 نشونه ... و با یک حرکت 3 نتیجه میشه گرفت .... ...
12 مهر 1391

سفر به تهران ( 2 ) و دیدار با یک دوست وبلاگی

سلام به روی ماه همتون ما اومدیم با قسمت دوم سفر به تهران ........ البته الان دیگه خیلی ازش گذشته ولی خب چون می خوام یادگاری برای پارسای نازم بمونه اینجا براش می نویسم ******************** گفته بودم که توی سفر به تهران یک اتفاق خیلی مهم افتاد که الان بهتون میگم اون اتفاق چی بود ..... البته خیلی از دوستای وبلاگی ازش خبر دارن ....... اون اتفاق مهم دیدن یه دوست خیلی خیلی خوب وبلاگی بود .... دوستی که زیاد توی وب همدیگه می رفتیم و به هم سر میزدیم ... و خیلی برام عزیز بود.... کلی ذوق دیدنشون رو داشتم ولی زیاد مطمئن نبودم که دیدارشون نصیبم بشه ولیییییییییییییییییییییییی خواست خدا بو...
11 مهر 1391

سفر به تهران ( 1 )

سلامی چو بوی خوش آشنایی سلام به دوستای گل گل گل خودم. حال و احوالتون خوبه؟ .... ما رو نمی بینید خوشحالید؟ ... ********************** خدمت دوستای گلم عارضم کههههههه ....  این مدت که ما نبودیم برای یه سفر چند روزه به تهران رفته بودیم تا هم حال و هوامون عوض بشه و هم خاله جون اینا رو ببینیم. البته الان 10 روزی میشه که برگشتیم ولی خب حسسسسسس نوشتنمون نمی اومد تا اینکه دوستان با وفای همیشگی و عزیزمون انقدررررررر هولمون دادن تا بالاخره روشن شدیم و الان هم در خدمتتونیم ********************** و اما ماجرای سفر ما........ دوشنبه بیستم شهریور ماه ساعت ...
3 مهر 1391

پارسا در روز های آخر 33 ماهگی

پارسای خوشگلم سلام. شیرینم ، ٢ روز دیگه وارد 34 ماهگی میشی ، واسه همین من امروز اومدم تا در مورد حرف زدن ها و حرکاتت بنویسم   خیلی خیلی شیرین زبون و خوردنی شدی عسلم.... دیگه خیلی چیزها رو می فهمی و خیلی شرایط رو درک می کنی...  گاهی اوقات حرفهایی می زنی که ما چشمامون از تعجب گرد میشه وقتی داری صحبت می کنی باید حتماً بهت نگاه کنیم وگرنه صدامون می کنی و میگی : گوش کن ببین من چی میگم ..... بازم چند دقیقه بعد می پرسی : گوش میدی؟ وقتی که آجر بازی می کنی حتماً باید ما...
20 شهريور 1391

تا حالا اینجوریشو دیده بودید؟

سلام *** سلام *** سلام حال و احوالتون چطوره ؟... خوبید؟ ... نی نی های نازتون خوبن؟ ... خب خدا رو شکر دوست جونا امروز اومدم با چند تا عکس متفاوت از پارسا اگر می خواید بدونید منظورم چیه پس با من به ادامه مطلب بیاید: توی یکی از روزهای گرم مرداد ماه و اواسط ماه رمضان که هوا شدیـــــــــد گرم بود ... به پارسا بستنی دادم تا بخوره ( اونم بستنی سالار که خودتون می دونید بزرگتر از بستنی های دیگه ست)... بعد از اینکه بستنی اش رو خورد اومد پیشم تا دستش رو بشورم که دیدم بستنی داره از دست و پاش چکه می کنه ... مثل اینکه بیشتر بستنی رو داده بود دست و پاش بخورن... خلاصه کنار سینک ظرفشویی نشوندم...
19 شهريور 1391

پارسا خوشگله وارد می شود

درود و دو صد بدرود به همه دوستای نی نی وبلاگیمون همون طور که قبلاً گفتم بالاخره موفق شدیم  پارسایی رو ببریم آرایشگاه پدرجون تا موهاشو اساسی و خوشگل کوتاه کنه. دفعه های قبل به هیچ وجه زیر بار نمی رفت و حتی تا جلوی در آرایشگاه می بردیمش ولی پارسا گریه می افتاد ... واسه همین من خودم موهاشو کوتاه می کردم که به گفته پدرجون خوب هم میشد( البته اگر واقعیت رو گفته باشه و قصد دلخوش کردن دخترش رو نداشت) ولی این بار با وعده و وعید های بسیااااااااااااااااااار زیاد از جمله : اگه بری مغازه پدرجون بهت آب پاش میده تا بازی کنی .... اگه موهاتو اصلاح کنی بابایی برات سک سک می خره( آخه پسرک من عاشق سک سک و ...
12 شهريور 1391

پارسا و الینا و یک شب قشنگ دیگه

چهار شنبه شام یعنی اول شهریور پارسای مامان بازم یه مهمون عزیز داشت. خب معلومه ، الینا جون بود دیگه.............       پارسا از بعد از ظهر دیگه رسماً منو کشت از بس که سوال کرد : الینا شب می خواد بیاد؟ ..... الان خوابه؟ ..... اومد اینجا بهش اسباب بازی بدم؟ ....... الینا منو دوست داره؟ ........ باهاش بازی بکنم؟ ..... خلاصه پارسا هی پرسید و منم هی جواب دادم. تا اینکه ساعت 5 بعد از ظهر شد و دیدم آقا پارسا خیال خواب نداره ولی واسه اینکه شب خوابش نگیره و اذیت نکنه باید می خوابوندمش برای همین بهش گفتم اگر نخوابی الینا نمیاد خونمون ...... اونم ...
7 شهريور 1391

سالگرد ازدواج مامان و بابا

  همسر خوبم ... با وجود پر مهرت و نگاه گرمت ، دنیایی از پاکی و صفا برایم به ارمغان آوردی   خوبِ من ... برای توصیف مهربانی‌هایت واژه‌ها یاری نمی‌ دهند ، چرا که تو خود قاموس مهربانی هستی و من خوشحالم که سالی دیگر بر عمر زندگی مشترکمان افزوده شد …  با یک دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاک می گذارم و خداوند را شکر می کنم که ما را با یکدیگر آشنا کرد . آرزو می کنم در لحظه لحظه زندگی مشترکمان در کنار پارسای شیرینمان عاشقانه و صادقانه به پیوندی که بسته ایم تا ابد وفادار باشیم . . .  خواستم برای...
7 شهريور 1391