نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

بابایی دوزت ممائک (روزت مبارک)

امسال اولین سالی بود که پارسا با زبون خودش روز پدر رو به بابای مهربونش تبریک گفت اون روز پارسا کادویی رو که من از قبل آماده کرده بودم رو گرفت دستش و پشت در منتظر موند و به محض اومدن بابایی کادو رو سمت باباجونش گرفت و گفت :   دوزت مُمائک ( روزت مبارک) بابایی با شنیدن این جمله از دهن پارسا شوکه شده بود و می گفت :هیچ وقت فکر نمی کردم روزی برسه که بچه ام بیاد و این روز رو به من تبریک بگه واسه همین خیلی خوشحال بود وقتی که خونه پدر جون (بابا جون خودم) رفتیم هم پارسا همون کار رو تکرار کرد و به پدر جون هم روزش رو تبریک گفت. همینطور وقتی که خونه عموجون نائب رفتیم. ...
18 خرداد 1391

تلاش برای دل کندن از پوشک

وای که من چقدر خوشحالم چراااااااا ؟ خب معلومه دیگه واسه اینکه: جیگر مامان ، عشق مامان ، عمر مامان ، پسر با اراده مامان ، داره یک مرحله مهم دیگه از زندگی رو پشت سر میذاره. نفس من داره واسه خودش مرررررررررررررررد میشه و پوشک رو کنار میذاره. اولین بار دقیقاً 28 ام فروردین تلاش کرده بودم تا پوشک رو ازش بگیرم و حتی پیشاپیش براش جایزه هم خریده بودم ولی پارسا جون مقاومت کرد و همکاری نکرد و اون بار با شکست مواجه شدیم این دفعه تلاش ما از دوم خرداد شروع شد که پارسا دقیقاً 2 سال و 5 ماه و 10 روزش بود. با یک برنامه ریزی اساسی و تهیه جوایز و خوراکی های مورد علاق...
9 خرداد 1391

پارسایی توی کت بابایی

احتمالاً تا حالا عکس پسر کوچولوهایی رو که کت بابایی شون رو می پوشن زیاد دیدید. خود من خیلی از این مدل عکسها دیده بودم و همیشه برام سوال بود که این بچه ها برای چی کت باباشون رو می پوشن و چه حسی بهشون دست میده؟ مثلاً دوست دارن خودشون رو بزرگ نشون بدن یا دلیل دیگه ای داره؟ حالا یکی از اون پسر کوچولوها ، پسر خودمه پریروز پارسا گفت: پاسا کت بابایی بتوشـــــــــــه (بپوشه) ؟؟؟؟؟؟؟ وبابایی هم با ذوق فوری کتش رو تن پارسا پوشید چون کت برای پارسا خیلی بزرگ بود دستاش داخل آستین نمی موند و می اومد بیرون بعد بابایی شروع کرد به عکس گرفتن و کلی هم ذوق می کرد از اینکه پسرش کتش رو پوشید ...
3 خرداد 1391

عکسهایی از پارسا و سنگده (2)

سلام دوستای خوب و مهربون.خوبیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــد؟ بازم ما اومدیم با یک عاااااااااااااااااااااااااااااااالمه عکس های قشنگ از سنگده   برای دیدن بقیه عکسها برید به ادامه مطلب: ا ین عکسها رو در جنگل تالار سربند (تلار سربند) سنگده گرفتیم                  این آلاچیق هم در پایین چشمه قرار داره  این غار تالار سربند هس...
2 خرداد 1391

هوراااااااااااااااا بازم تولد

  جمعه ای که گذشت من و بابایی و پارسا جونی برای شام به جشن تولد محمد رضا جون (پسرعموی پارسا) دعوت بودیم. همه عمه جونا و عمو جونای پارسا هم بودند. برای همین ما بعد از ظهر از سنگده حرکت کردیم و رفتیم سمت روستای ریکنده که عموجون نایب اونجا خونه ییلاقی داره. توی راه الهه جون هم همراه ما اومد و همین باعث شد که خوشحالی پارسا چند برابر شد و از اول راه رفت توی بغل الهه جون نشست و تا آخر راه بازی کرد و خندید. ساعت 7 رسیدیم خونه عموجون.چون حیاط خونه عمو جون اینا یه عالمه گل های خوشگل داره من همون اول سریع شروع کردم به عکس گرفتن از پارسا تا هوا تاریک نشده کلی ازش عکس گرفتم. ...
31 ارديبهشت 1391

ماجرای سنگده رفتن پارسا به همراه الینا

  سلام دوست جونیا.خوبیــــــــــــــــــــد؟   ما که خیلی خوبیم.حالا براتون از روزهایی که گذشت بگم: هفته پیش  پنج شنبه ، ما و الینا و مامان و باباش رفتیم سنگده. خیلی خوش گذشته بود.کلی با هم گفتیم و خندیدیم. پارسا و الینا هم یه کم با هم خوب بودن و بازی می کردن و یه کم هم به همدیگه گیر میدادن ، خلاصه یه جوری با هم سر می کردن.   واسه دیدن و خوندن بقیه ماجرا برید به ادامه مطلب:   یکی از بازی های این دوتا وروجک ، مورچه بازی بود پارسا مورچه پیدا می کرد و با یدونه از آجر های خونه سازی می رفت سراغ اون بینواها و اونها رو به دام می...
25 ارديبهشت 1391

روز مامانی ها مبارک

آرزویم این است که دلت خوش باشد نشود غصه دمی نزدیکت لحظه هایت همه زیبا باشد از خدا می خواهم که تو را سالم و خوشبخت بدارد همه عمر و نباشی دلتنگ مامانای گل و مهربون ، روزتون مباررررررررررررررررک روز خود خودمون مبارک   ایشالله هر کسی هم که امسال مامان نیست سال دیگه این موقع مامان شده باشه   هوراااااااااااااااااااااااااااااا   بزنیم به افتخار خودمون دست قشنگه رو     ...
21 ارديبهشت 1391

پارسا سبیلو وارد می شود !!!!

  فوق العاده         فوق العاده پارسای مامان سبیل در آورده !!!!!!!!!!! اگه دوست دارید بدونید که ماجرای سیبیلو شدن پارسا چیه پس فوری برید به ادامه مطلب : ایناهاش اینم پارسا سیبیلویی که گفتم جیگر مامان وقتی که می خواد سس و ماست بخوره دلش نمیاد تنها بخوره و برای همین به مماخش و صورتش و تازه به سفره و فرش هم میده           عشق منی به خدا ...
21 ارديبهشت 1391

پارسا در گردش شبانگاهی

دیشب بعد از شام یهویی تصمیم گرفتیم که بریم پارک بگردیم. به پارسا که گفتیم داشت بال در می آورد دیگه انقدر بیرونی شده که اگه بخوایم در مورد بیرون رفتن تصمیم بگیریم باید اول یواشکی با هم صحبت کنیم و وقتی که قطعی شد به پارسا بگیم وگرنه لج می کنه که حتماً بریم بعد من یه مقدار آلوچه و  یه فلاسک آب جوش با چند تا کافی میکس و کیکی که خودم پخته بودم رو گذاشتم توی سبد تا ببریم وقتی داشتیم حرکت می کردیم بابایی گفت :دوچرخه پارسا رو هم ببریم. دیگه پارسا با شنیدن اسم دوچرخه اش نفهمید پله های دو طبقه رو چه طوری رفت پایین. وقتی هم رفتیم پارک تمام مدت داشت دوچرخه بازی می کر...
20 ارديبهشت 1391